سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جمعه 87 فروردین 2

عنوان سفره هفت سین دل یا عقل

سال تمام شد و ما هنوز همانی هستیم که بودیم و البته با کمی تغییر.
ما سفره هفت سین ندارم و زیاد هم به این چیز‏ها معتقد نیستم هفت سین خانواده ما موقع سال تحویل قرآن است همه‏،‍ و البته هر کسی برای خود گوشه‏ای می‏نشیند و قرآن می‏خواند و وقتی سال تحویل می‏شود همه با‏ هم دعای سال‏ تحویل را می‏خوانیم.
چند سالی‏ می‏شود که سال تحویل خانه نبودم شاید مشهدی، گردشی و خلاصه ... امسال هم که بودم کسی نبود.
سال که تمام می‏شود من سفره هفت سین دلم را پهن می‏کنم (ببخشید سین که نمی‏شود گفت ولی خب)
سفره من هدف‏های من است که هرسالی مروری بر‏آن می‏کنم می‏نویسمش، دوباره فکر می‏کنم و باز می‏نویسم.
گذری بر هدف‏ها و برنامه‏های سال قبل که چقدر پیروز بودم و چقدر ناکام.
بعضی وقت‏ها اتفاقاتی می‏افتد در زندگی انسان که برنامه‏هایش به هم می‏خورد. چیزی که مهم نبوده مهم می‏شود و چیزی که مهم بود برای سال دیگر یا وقت دیگر واگذار می‏شود و سال قبل برای من چنین بود.
سالی با خاطرات شیرین و تلخ.
وقتی سال گذشته خود را مرور می‏کنم می‏بینم بهترین و بدترین روز‏های عمر من در سال گذشته بود فرازو نشیب‏های زیادی داشت.
اگر بخواهم بهترین روز و بهترین خاطره را ازسال قبل بگویم که بدون شک بهترین روز عمر من بود جمعه قبل از ماه محرم بود، که شاید بتوانم تمام خاطرات شیرین و تلخ آینده و گذشته را در همان روز خلاصه کنم.
سال که نو می‏شود باید وصیت نامه را هم نو کرد، باید دوباره نوشت، یک سال گذشته خیلی چیز‏ها فرق کرده‏است.
هر سال که شروع می‏شود در برنامه خود می گنجام که حد‏اقل یه ختم قرآن داشته باشم اگرچه کمتر موفق می‏شوم و فراموشم می‏شود ولی در هر صورت همین که در برنامه‏ام هست و هر زمان که به یادم باشد قرآن می‏خوانم خوشحالم می‏کند.
هدف‏ها را دوبار می‏نویسم برنامه‏هایم را می‏چینم و به قول دوستان کنداکتور سال جدید را می‏نویسم و می بندم به امید اینکه با توکل بر خدا بتوانم تمام هدف‏ها و برنامه‏هایم را یک به یک به سرانجام برسانم.
هدف‏هایتان، زندگیتان هستند. زندگی بدون هدف، زندگی‏ نیست، پس بنویسیدشان و ثبت‏شان کنید و برایشان برنامه ریزی کنید.
دوست ندارم هدف‏هایم صرف آرزو‏ باشد، هدف‏هایم را باید حس کنم.
به امید که همه هدف‏هایشان را حس کنند...یا حق...


پنج شنبه 87 فروردین 1

عنوان به شهدا فکر کنیم ...

کاش فلسفه نخوانده بودم، کاش فلسفه نمی‌دانستم، کاش گاهی  می‌شد به حسم اطمینان کنم به ..
این‌ها زمزمه‌های من بود در غروب شلمچه.
شبی که در شلمچه بودیم.‌آن‏جا که داشت حاج حسین یکتا روایت گری می کرد، نه بهتراست بگویم داشت از خواب ها صحبت می‌کرد، سخنان احساسی، شاید می خواست بچه‌ها اشکی بریزند، گریه کنند.
شب بود و دل‌ها گرفته بود، راوی می‌گفت و بچه‌ها گریه می‌کردند، راوی نصیحت می‏کرد و بچه‏ها گریه می‏کردند اما نمی‌دانم من چرا ...؟
نمی دانم چرا اغلب روایت‏گری‏ها تبدیل به روضه می‏شود خب اسمش را هم بگذارند روضه شهدا نه روایت‏گری؟! شاید همه داستان‏ها، درس‏ها و رفتار شهدا محزون و گریه آور است!
من دوست دارم از همت برایم بگویند از باکری از زین‌الدین از چمران از اینکه حرفشان حرف بود از اینکه مرد عمل بودند از اینکه چگونه بودند که حماسه ساز شدند از اینکه با اینکه فرمانده بودند خاکی بودند از ...
آن‌ها بگویند و من گوش دهم و فکر کنم وعبرت بگیرم.
از حرف‌های‌شان بگویند از رفتارشان بگویند.
....
سال‌ها‌ تان همه بهاری باد هیچ سالتان مانند سال قبل مباد

سه شنبه 86 اسفند 28

عنوان تو قرآن بخوان بقیه اش با خودش

قاعدتن باید از اردو و سفر جنوب بنویسم از خاطراتش، از شهدا، شلمچه، طلائیه، فکه و... و بد جور دلتان را بسوزانم.
از دوستان وبلاگ نویس چه دوستان قدیمی و سال پیش چه دوستان خوب و باحال جدید از بلاگ تا پلاک از شعرها سرودها و..
از حرف‏ها، لذت‏ها، دوستی‏ها، دعواها، خنده‏ها، گریه‏ها و خلاصه همه چیز اما حیفم آمد این مطلب را ننویسم.
این گوگل ریدر هم چیز خوبی هست بعد از چند روز وقتی می‏یای ریدر را باز می کنی می بینی آمار سر ریز شده اووو این مطلب نخوانده.
داشتم می‏خواندم که به این خبر برخورد کردم «شمشیری: تلاوت «قرآن کریم» بهترین راه حل افسردگی است».
بیشتر از همه این نکته‏ش برام جالب بود که من دقیقا تجربه این چنین چیزی را داشتم. وقتی به این خبر برخورد کردم و خواندمش هم برایم جالب بود هم حس تجربه این مطلب برایم لذت بخش بود.

سه شنبه 86 اسفند 21

عنوان مشکل سروش است یا شبهه؟

مدت‌هاست در برنامه‌ام گنجانده بودم که در مورد سیاست و انتخابات بنویسم و به بررسی حزب‌ها و گروه‌ها وتاثیر گذاری آن‌ها بر انتخابات و...بنویسم اما این مسئله  جناب دکتر سروش که به نظر من خیلی مهم تر بود  من را وادار کرد که به این مساله بپردازم.
شاید نشنیده باشید  آیت‌ الله سبحانی طی یک تماس تلفنی از جناب اقای مجید مجیدی که سروش رو محکوم کرده بود تقدیر و تشکر کرده، خبرش را  در اینجا ببینید
یکی از دوستان می‌گفت نباید به این مسائل دامن زد این مسائل نباید رسانه‌‌ای شود و...؟
می گفت خیلی‌ها می‌روند و شبهه را می‌خوانند و جواب را نمی‌خوانند؟
خب دوست عزیز این که نشد حرف! اگر حرفی صحبتی در اینترنت و ...بیان می شود انقدر باید جواب داد و نوشت  با هر زبان و ادبیاتی که شخص مجبور شود بخواند.
اگر یک شبهه بیان می شود و در زبان می افتد ما باید هزاران بار جواب آن را بدهیم با هر ادبیاتی!
خیلی جالب است که اگر مسئله‌ای اشکالی صحبتی می‌شود ما باید سکوت کنیم و...؟
سکوت چه معنا دارد؟
نگفتم که در دلم خندیدم و گفتم همین است که الان ما مسلمانان اینطور شده‌ایم؟
چگونه است که ما اسلام را یک دین کاملا عقلانی و تمام مبانی و اساس آن را عقلانی می‌دانیم اما باید در مقابل شبهات و صحبت‌ها سکوت کنیم؟
به نظر من جانب سروش در آن حد و اندازه نبود که ایت الله سبحانی بخواهد در مقام پاسخ به ایشان باشد حتی یکی از شاگردانش هم می‌توانستند جواب کسی چون سروش را بدهد....
اما مقام کریمانه و دلسوزانه استاد  باعث شد که نه در مقام پاسخ بلکه در مقام راهنمایی و هدایت بر آید و آنگونه دلسوزانه پاسخ ایشان رابدهد.
و اما تقدیر از کارگردان برجسته مجید مجیدی هم سنخیتی نداشت چون قرار نیست هر مسلمانی وقتی به وظیفه مسلمانی خود عمل کند کسی از او تشکر کند و جناب اقای مجیدی هم به عنوان یک مسلمان آگاه در مقابل چنین سخنانی آرام ننشت و اعتراض خود را اعلام کرد.
به نظر من ما وبلاگ نویسان می‌توانیم نقش پررنگی به عنوان یک مسلمان در مقابل چنین سخنانی داشته باشیم، حداقل این خود باعث می‌شود که برخی از مسائل ناب اسلام بیان شود و شخصیت پیامبر اسلام و  جایگاه قرآن بیان شود.
و من خود را یک مسلمان می‌دانم پس وظیفه خود می‌دانم که در مقابل برخی حرف‌ها و سخن‌ها ساکت ننشینم.
و باید یاد بگیریم نمازمان را هم بخوانیم و از عقایدمان هم دفاع کنیم...نماز بدون عقیده ... من که نمی‌خواهم.
خطای در رفتار و اعمال بخشودنی است اما خطای در عقیده...؟

دوشنبه 86 اسفند 20

عنوان نامه ای به دکتر سروش

سلام علیکم
جناب دکتر وقت کم است و سخن زیاد لذا بدون مقدمه سخن‌ را آغاز می‌کنم.
البته از شما بعید نبود که جواب محبت آمیز و دلسوزانه استاد خود را چنین جواب دهید و ایشان را  از عُمال  دولت احمدی نژاد قرار دهید و بعدش هم تا‌کید کنید که مطلبتان واضح و روشن شود
« شک ندارم که وظیفه روحانی و غیرت ایمانی و عرق مسلمانی و «دولت احمدی و معجزه سبحانی» شما را به نوشتن آن نامه برانگیخته است».
دیگر صحبت از این حرف‌ها گذشته .
1. جناب دکتر اولا بیایید منظورتان را از «کلام» مشخص کنید اگرمنظورتان از کلام همان سخنانی است که زده می شود که این واضح و روشن است که قران از کلام پیامبر بوده و توسط ایشان برای اولین برای برای مردم قرائت می‌شده توجه کنید گفتم کلام نه الفاظ!
اکثر فیلسوفان و عارفان بر این عقیده اند که قران حتی الفاظش هم از خدا است و اگر چنین نبود اجازه کتابت آن کاتب وحی که در زمان حضرت رسول گاهی الفاظ قرآن عوض می کرد از جانب آن حضرت  گرفته نمی‌شد.
آیا آیات تحدی قرآن « مبارزه طلبی قرآن »یادتان هست؟
شاید یادتان رفته باشد بگذارید اشاره بکنم به اینکه تحدی از  دلایل اعجاز قرآن است و تا به حال هم کسی پیدا نشده که بتواند حتی سوره ‌ای مانند قرآن بیاورد و یا شاید آورده وبه علت دوری راه وفاصله ها به دست ما نرسیده و ما مطلع نشدیم؟
آیاتی که خداوند در آن انسان ها را به مبارزه طلبی فرا می‌خواند آیا منظور خداوند از آوردن یک سوره فقط وفقط محتوای آن بوده و نه الفاظ?!
1. «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» یونس، آیه‎ی 38.
«آیا می‎گویند: «او به دروغ این قرآن را به خدا نسبت داده و ساختگی است؟» بگو: «اگرراست می‎گویید، شما هم ده سوره‎ی ساختگی همانند این قرآن را بیاورید؛ و تمام کسانی را که می‎توانید، ـ غیر از خدا ـ برای این کار دعوت کنید!».
2. «أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ»[طور ایه 33].
«یا می‎گویند: قرآن را به خدا افترا بسته؟ ولی آنان ایمان ندارند، اگر راست می‎‏گویند سخنی همانند آن بیاورند.»
3. «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ»[طور ایه 23]
«و اگر درباره آن چه بر بنده خود (پیامبر) نازل کرده‎ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید، و گواهان خود را ـ غیر خدا ـ فرا خوانید اگر راست می‎گویید. پس اگر چنین نکردید ـ که نخواهید کرد ـ از آتشی بترسید که هیزم آن، (بدن‎های مردم (گنهکار) و سنگها (بتها) است، و برای کافران آماده شده است!».
جالب است که در تمام این ایات خداوند فقط منظورش محتوا بوده و نه کلام و الفاظ و چنینش کلمات.
البته به نظر شما که قران را محصول پیامبر می‌دانید و خطا را در قرآن جایز مشکلی نیست این آیات شاید جزء خطاهای قرآن باشد.
2.شما شعر را هنر مرموز و وحی را هم یک نوع شعر می‌دانید  نتیجه اش جالب می ‌شود پیامبر یک هنرمند مرموز...!
جناب دکتر سروش از سقراط وافلاطون و ارسطو گرفته تا دکارت و کانت ... اکثرا به مابعد الطبیعه و متافیزیک  معتقد بودند و همه سعی و تلاشاشان برقراری ارتباط  متافیزیک و دنیای تجربی بوده و اسلام این مسئله را با وحی  حل کرده و بعد شما به راحتی وحی را با شعر که توهمات و تخیلات انسانی است برابر می ‌دانید.
جناب دکتر شعر را هر چه بخوانی جنبه انسانی و بشری دارد اما وحی جنبه انسانی و بشری ندارد که هم فرستاده اش خداوند است و همه گیرنده خدایی است .
و فکر می کنم  همین اندازه کافی باشد برای اندکی تفکر در حرف‌هایتان.
برای من جای بس تاسف و تعجب است سکوت وبلاگ نویسان ارزشی و اسلامی که حتی به بیان این مسئله و طرح آن نمی پردازند.
اینجا نه جای بازی وبلاگی هست و نه جای دعوت و خواهش برای نوشتن، آنقدر مسئله بزرگ است که برای هر وبلاگ نویس مسلمان انگیز‌ه‌ای برای نوشتن ایجاد کند.
شاید بگویید در تخصص ما نیست و ما نمی دانیم و از این حرف ها !
قرار نیست که کسی حرف خاصی بزند یا بنویسد فقط شاید بیان سخنان آیت الله سبحانی و دکتر سروش و مقایسه حرف‌های‌شان کاری بزرگ و ستودنی باشد...

جمعه 86 اسفند 17

عنوان زمانی که سروش شاعر می‏شود...!

گاهی  فردی روزنامه‏نگاری، نویسنده‏ای توهینی می‏کند، کاریکاتوری می‏کشد، حرفی می‏زند، فردی که هیچ نمی‏داند و معلوم نیست با چه انگیزه‏ای...خب کافر است دیگر عقیده ندارد ولی حق توهین به مقدسات و دوست داشتنی‏های دیگر انسان را ندارد درست که قبول ندارد ولی حق توهین هم ندارد باید مجازات شود.
اما گاهی فردی مسلمانی که شاید نامش سروش باشد حرف‏های می‏زند که به وضوح نشان می‏دهد اسلام و مسلمانی را از یاد برده؟

با اینها باید چه کرد؟ اینها را چگونه باید مجازات کرد؟
البته همه انسان‏ها حق حرف زدن و نظر دادن دارند اما نه به عنوان مسلمان که خود را مسلمان بنامند و همه شاکله و اساس اسلام را زیر سوال ببرند، زیر سوال که هیچ، انکار می‏کنندو...
خودتان می‏توانید  مصاحبه‏اش را دراینجا ببینید.و در اینجا هم جواب ایت الله سبحانی که انصافا جواب کاملی‏ است.
خیلی جالب است جناب سروش تلویحا می‏خواهد بگوید که قرآن کلام پیامبر است و معجزه پیامبر!
ایشان در اول مصاحبه می‏گوید که محتوا برای خداست که به پیامبر الهام می‏شود مانند همان الهامی که به شاعران ‏می‏شود و پیامبر نیز مانند شاعران، َآن را به نظم و نثردر می‏آورد... و در ادمه می‏گوید قرآن فکر و دانش پیامبر است! خیلی جالب است وقتی ما این دو سخن را کنار هم قرار می دهیم می‏بینم که سروش می‏گوید قرآن کلام و فکر پیامبر است و زمانی که چنین باشد دیگر کلام خدا نیست و کتاب مقدس نیست و زمانی که انسانی باشد خطا پذیراست و چیزی که خطا پذیر باشد قابل اعتماد نیست پس قرآن قابل اعتماد نیست...؟
انگار جناب سروش یادش رفته که کفر یعنی انکار پیامبر و خدا و انکار پیامبر با انکار معجزاتش همراه است و قرآن یکی از بزرگترین معجزات پیامبر است...
انگار جناب سروش یادش رفته که پیامبر یک فرد امی«بی‏سواد» بود و تمام تعجب کفار از این بود که چگونه می‏شود که یک فرد بی‏سواد چنین کلام و نظمی را بیان کند...!
و باز هم ایشان انگار یادش رفته که شاعر بودن همان کلامی بود که در زمان پیامبر به پیامبر نسبت دادند و ایشان چیز جدیدی نگفته است...
انگار ایشان یادش رفته که«وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إنْ هُوَ إلاّ وَحْیٌّ یُوْحی * عَلَّمهُ شَدیدُ الْقُوی» (نجم/ 3-5).
«او هرگز از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید و آنچه می‌گوید سروش غیبی است که در اختیار او گذارده شده است و موجود نیرومندی (فرشته وحی) به او آموخته است».
انگار ایشان یادشان رفته نص قرآن را در مورد وحی در مورد پیامبر در مورد...خب زمانی که ایشان قرآن را کتاب خدا نداند و اندیشه‏های یک انسان عادی بداند مسلما یادش می رود و نمی تواند قبول کند که قران چه می‏گوید ....
- «ولو کانَ مِن عندِ غیرالله لوجَدوا فیه اختلافاً کثیراً» (نساء 82)
اگر از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف فراوانی می‌یافتند.
2- «کتاب انزلناه الیک لتُخرِجَ الناسَ مِنَ الظُلماتِ الی النور» (ابراهیم 1)
قرآن کتابی است که ما آنرا فرو فرستادیم تا مردم را از تاریکی‌ها به روشنی وارد سازی.
3- «انا انزلناه قراناً عربیاً لعلکم تعقلون» (یوسف 12)
ما آنرا به صورت قرآن عربی فرو فرستادیم تا بیندیشید.
4- «و کتاب انزلناه مبارک» (انعام 92)
این کتاب مبارکی است که ما آنرا ارسال کردیم.
و حال شما قضاوت کنید آیا کسی که قرآن را زیر سوال می‏برد وحی را مخدوش می‏کند وآن را الهامی شاعرانه معرفی می‏کند هنوز هم نام مسلمان بر او بار می‏شود...؟


چهارشنبه 86 اسفند 15

عنوان آبی سرد تر از یخ...

ایستاده بودم . منتظر ماشین بودم. می‏خواستم به قم برگردم.
صداهای گوش خراش...قم...اراک...مشهد....اصفهان...
چشمم به یکی از آن‏ها خورد برای اینکه نخواهم جواب نگاهم را بدهم چشمم را از او دزدیدم.
صدایم کرد...
-آقا بیا...

فکر کردم باید جواب نگاهم را بدهم، فکر کردم می‏خواهد بگوید آقا شیرازی یا مشهدی یا...
بدون فکر و تامل گفتم: شما بیا ...
نگاهش سرد شد.
- من نمی‏یام تو هم نیا فقط اگه من جای تو بودم حواسم بیشتر به کیف پولم و پولام بود، این جا تهرونه اونم دم ترمینال ...
انگار آب سردی، سرد تر از یخ رویم ریخته باشند...
چقدر بد است انسان زود قضاوت کند.
شاید بارها برایم از این اتفاقات افتاده باشد ولی هنوز که هنوز است ناراحت هستم که چرا به او گفتم شما بیا، چرا زود قضاوت کردم و در ...
آخر قیافه‏اش...، آخرسیگار می‏کشید...،آخر تا به حال بارها گدایانی به بهانه مسافر بودن و پول نداشتن تیغم زده بودند..، آخر...
و هنوز هم شرمنده‏ام.
عذر خواهی کردم و تشکر کردم اما...
چه خوب می‏شد اگه ما انسان‏ها کمی دقت می‏کردیم و فقط کمی...


چهارشنبه 86 اسفند 15

عنوان و پشت خانه‏ی‏مان پر از سنگ است...

و انسان را چه می‏شود که بر همه انسانیت‏هایش پشت می‏کند و بر صحنه گیتی چون حیوان، چموشی می‏کند و برای امیال خود مانند گرگی گرسنه که حتی بدتر از گرگ...
یادم هست زمانی که به گله گرگی می‏افتاد همه را قلع و قمع می‏کرد...شاید برای فردایش..
 و این می‏شد که هر زمان صدای گرگی‏ می‏آمد مردمان ده همه به کوه و بیابان می‏افتادند برای پیدا کردن آن گرگ و پیدایش می‏کردند و  می‏کشتندش و پوستش را می‏کندند و پر از کاه می‏کردند و به میان ده می‏آوردند و ما بودیم که نگاهش می‏کردیم و سنگش می‏زدیم.
و حال این کودکان هستند که بر گرگ گرسنه بیدار و خونخوار سنگ می‏زنند وبزرگ‏ترها نگاهش...
و این‏ها بزرگ‏تر نیستند بلکه... خدا نکند که ...
من پشت خانه‏مان پر از سنگ است و می‏خواهم از اینجا بر سر اسرائیل بریزم...و به دستان پر توان تو نیاز دارم، برای ریختن سنگ‏ها...

سه شنبه 86 اسفند 14

عنوان مادر زن سلام

امروز به طور کاملا اتفاقی و غیر برنامه ریزی شده به سینما رفتم.فیلم مادر جان سلام که معروفترین بازیگرش فتحعلی اویسی بود.
فیلمی که به مشکلات ازدواج پرداخته بود البته از نظر زنان، یعنی فیلم، فقط حیطه زنان و دختران بود.
این همه از جمله آن فیلم‏هایی که ریتم مشکلات فرهنگی را بیان می‏کند و بطور خیلی ساده و غیر اصولی و غیر عاقلانه و به عبارت دیگر تخیلی سعی در بر طرف کردن مشکلان و نادیده گرفتن مشکلات دارد.
تا به کی باید شاهد فیلم‏هایی این چنینی باشیم فیلم‏هایی که مشکلات را فقط نشان می‏دهند و اصلا به فکر را حل نیستند، مشکلاتی که همه و همه از آن رنج می‏برند و می‏دانند که وجود دارد اما راه مناسبی برای برطرف کردن این مشکلات را پیدا نمی‏کنند.
تا به کی باید فیلم‏های ما باید غیر فلسفی و اصولیک باشد تا به کی باید ما شاهد فیلم‏هایی فقط با آرم تجاری باشیم.
فیلم‏های که یک بنیه فکری در آن نیست، فیلم‏هایی که اگر از کارگردان یا نویسنده آن سوال شود هدف و انگیزه شما از این فیلم چه بوده قطعا جوابی جز بیان مشکلات مردم نخواهد داشت، آخر این هم شد حرف، بیان مشکلاتی که خود مردم هر روز با آن دست و پنجه نرم می‏کنند هم شد هدف شد کار؟
مشکل از کجاست ؟
در حالی که فیلم سازنده ترین وسیله برای ساختن تفکر انسان‏ها در دوره پست مدرن معرفی می‏شود اما ما هنوز از این موهبت فقط برای تخریت و از بین بردن خیلی از چیزها استفاده می‏کنیم یا استفاده نادرست می‏کنیم...
فیلم‏هایی کاملا زرد با آرم تجاری که بعضا غیر قابل تحمل هم هستند.
به امید روزهایی بهتر .....


جمعه 86 اسفند 10

عنوان حلقه سبز

و بالاخره حسن رفت و حلقه سبز او را در بر گرفت.(البته هفته پیش رفت ولی ما امشب رفتنش را دیدیم)

و وقتی حسن مرد ما فکر کردیم عشق هم مرد اما عشق، عشقِ حسن را با خورد برد.
هم حسن رفت هم عشق رفت هم معشوق...
چه پایان زیبا و رمانتیکی...
گل‏بهار، حسن، عشق، حلقه سبز ....پر
و این پایان همان معجزه‏ای بود که حسن شاید...


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >