سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سه شنبه 87 بهمن 1

عنوان بزرگترین نعمت

به نام خدا
سلام
اگر از ما بپرسند بزرگترین نعمت خداوند چیست هر یک از ما نعمتی   را نام می بریم ، چیزی که برای  ما مهمترین است ، حتی اگر در زمانهای متفاوت از ما این سوال را بپرسند باز ممکن است پاسخهای متفاوت بدهیم ، حالا این سوال را از خود بپرسیم ؟ بزرگترین نعمت خدا چیست ؟ که جای شکر بسیاری دارد ؟ اگر الان در این ساعت و ثانیه از من بپرسند می گویم بی خبری از آینده بزرگترین نعمت خداوند است که هر لحظه در حال و گذشته و آینده باید شکر آن را به جا آوریم
 خدایا دوستت دارم به خاطر همه نعمت هایت و سعی می کنم شاکر باشم که تعداد شاکرین کمند و از تو ممنونم که از آینده بی خبرم که این علم تنها برازنده تو است و بس ...

چهارشنبه 87 دی 11

عنوان سنگسار

شهریور امسال با هم رفتیم شمال گردش
تا تو بیایی من به خدا رسیده ام ، صبر باید کرد بر ناملایمات زندگی اگر چه همه آنها به دیوار شکسته خواهند خورد ، زمان در گذر تاریخ اولین مبداء برای رسیدگی به همه دغدغه های اصلی آدم باید به کناری گذارده شود ،‏و تو ای انسان با همه تلاشی که می کنی تنها یک راه نرفته در پیش داری و آن نبودن در همه هستی با سختی است ،‏ما ره به سوی ابدیت گشوده ایم تا تو را بیابیم که تو کجائی ؟ ای همه هستی ...
گاهی می رویم تا نمانیم ، باید رفت تا سرچشمه موعود در بالاترین حد بودن نه ایستادن در کنار پرتگاه ابدیت ،‏چاره نیست باید رفت به دنبال مردی که در گوشه هستی منتظر ما است و او کیست ؟ شاید زمانی بیاید که از بودن در کنار آبشار عشق منظوری داشته باشیم ولی هیچ اسطوره ایی باقی نخواهد ماند . لیلی رفت چون باران از آان سوی درخت برگهای خشک را تغذیه نکرد و انسان ماند برای بهشتی به بزرگی قناری درون قفس ، قلم در رفتن جان از بدن نقاشی روی سنگ قبر می کشد ، یکی در آرامگاه ابدی خوابیده و منتظر طلوع خورشید است در کنار موزائیک حوض آبی خالی از ماهی طوری پهن شده کنار درختی بزرگ سر بر اسمان نهاده و واژه ها را تکرار می کند تا صدایش برسد به قله کوه قاف ،‏هدهد تنها پرنده تمام قصه ها است

قصه را غصه زائید مادرش سنگسار شد


شنبه 87 دی 7

عنوان لیلی

سلام

با تشکر از برادرم آقا مهدی که اجازه نوشتن در وبلاگ مورد علاقه ام را داد و با احترام وتعظیم در برابر قلم توانا و الهی برادر بزرگوارم امیرحسین با توکل بر خداوند گاهی می نویسم .

پ . ن : گوش کنید صدای سینه زنها به گوش می رسد ‍‍‏‍... بیرقهای سیاه برافراشته شده است ... کاروان حسین ( ع ) به

کرب - بلا نزدیک می شود ...

یا حسین (ع)