اینم به خاطر تو دوست عزیزم پویا جان
نوشتن در مورد گذشته اونم از مدرسه کار خیلی مشکلیه، یک دورهای که همش خاطره است حالا چه خوب چه بد از شیطنتها گرفته تا کتک خوردنها تا جایزه گرفتنها وتا تقلب کردنها ،البته یه چیز بگم فکر نکنید که شاگردای زرنگ اهل تقلب نیستند چرا هستند حالا یا تقلب می رسونن یا میگیرند و...
یادم میِآید من قبل از اینکه بخوام برم مدرسه یعنی 7 سالم بشه خیلی دوست داشتم برم مدرسه، به همین علت و هم اینکه بابام از دستم راحت بشه منو برد مدرسه و با مدیر و معلم هماهنگ کرد که من برم سر کلاس بشینم «زهی خیال باطل»اما مگه من مینشستم یادم مییاد که اونقدر فضولی کردم که اخرش منو انداختن بیرون اونم بایه دست شکسته آخرین کاری که تو کلاس کردم این بود که روی میزا راه میرفتم که یه دفعه خوردم زمین ودستم شکست ...که از او به بعد با دست شکسته میرفتم و دم در مدرسته مینشستم و به بچهها نگاه میکردم ...
دوران ابتدایی دوران جالب وجذابی بود همه بچه، تو سرو کله هم می زدیم و...رقابت های بچهگانه و....
بزرگ شدیم و رسیدیم به راهنمایی، اول راهنمایی خیلی برام جالب نبود آخه محیط عوض شده بود و...سال اول یه معلم داشتیم که خیلی گیر بود و از این قمیهای اصیل بود و اخر همه حرفاش یه«تون» اضافه میکرد واسه همین هم بچه ها اسمشو گذاشته بودن«تون تون» این معلم عزیز هی به ما مشق میداد یعنی رونویسی درس های فارسی...یه بار که حال حوصله نوشتن مشق رو نداشتم به این فکر افتادم که چطوری از شر این مشق نوشتن خلاص بشم برگشتم به نوشتههای قبلیم یه نگاهی کردم دیدم امضای معلم یه مقدار کوچیکه که خودکار رو گرفتم روش و رقصوندم انقدر خط خطی کردم که امضا دیگه معلوم نبود ...خوب یه ریسک بود میارزید اخه از دو سه ساعت نوشتن راحت میشدم ...خلاصه من خودم یادمه چندین بار این کار رو کردم و معلم نفهمید و گذشت تا اینکه یه بار فهمیدم این بقل دستیم، رفیقم خیلی داره خودخوری میکنه که مشقم رو ننوشتم الان بهم کتک میزنه واز این حرفا منم نمی خواستم رازمو بر ملا کنم اما دیدم خیلی نگرانه، بهش گفتم اگه کارت رو درست کنم قول می دی به کسی نگی، قول میدی اگه گیر افتادی نگی من اینکار و کردم ،چون چاره ای نداشت قول داد و قبول کرد خلاصه اینکه من دفترم رو بهش نشون دادم و بهش گفتم چیکار میکنم اونم کف کرده بود سریع یه خودکار برداشت و روی امضای معلم کشید ....البته چون وقت زیادنبود و هُل هُلَکی شد، این شد که راز ما برملا شد و ما لو رفتیم ...معلم از دفتر من گذشت به دفتر اون رسید اما چون یه مقدار هل کرده بود و به این کار اطمینان نداشت قضیه سه شد و معلم شصتش خبر دار شد و سین جینش کرد اونم نامردی نکرد و سریع ما رو لو داد خلاصه وقتی معلم دفتر منو دید خیلی شاکی شد ما رو از کلاس انداخت بیرون و بعدشم ناظم و بعدشم شیلنگ و....البته بگم ها وقتی ما رو انداخت بیرون و ناظم اومد ما رو دید گفت اقای....شما دیگه چرا شماکه سابقه خوبی داری برو اشکالی نداره دفعه اولت بود دیگه از این کارها نکن ...وقضیه با یه چشم الکی تموم شد و رفت ....
اون زمانی که ما راهنمایی بودیم معلمها برای اینکه خودشون رو راحت کنند بعضی برگههای امتحانی رو میدادن به بچهها،ما هم از بخت خوبمون یکی از اون بچهها بودیم، واهل معامله و این بودکه برو بچ هدایا شون رو برای یه نمره خوب واسه ما میآوردن ماهم خداییش نامری نمیکردیم حسابی بهشون حال می دادیم ..البته تابلو نمیکردیم فقط با افرادخاص معامله میکردیم ...