سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شنبه 86 شهریور 31

عنوان بد آموزی !...از شیطنت های من و تو

اینم به خاطر تو دوست عزیزم پویا جان
نوشتن در مورد گذشته اونم از مدرسه کار خیلی مشکلیه، یک دوره‏ای که همش خاطره است حالا چه خوب چه بد از شیطنت‏ها گرفته تا کتک خوردن‏ها تا جایزه گرفتن‏ها وتا تقلب کردن‏ها ،البته یه چیز بگم فکر نکنید که شاگردای زرنگ اهل تقلب نیستند چرا هستند حالا یا تقلب می رسونن یا می‏گیرند و...
یادم میِ‏آید من قبل از اینکه بخوام برم مدرسه یعنی 7 سالم بشه خیلی دوست داشتم برم مدرسه، به همین علت و هم اینکه بابام از دستم راحت بشه منو برد مدرسه و با مدیر و معلم هماهنگ کرد که من برم سر کلاس بشینم «زهی خیال باطل»اما مگه من می‏نشستم یادم می‏یاد که اونقدر فضولی کردم که اخرش منو انداختن بیرون اونم بایه دست شکسته آخرین کاری که تو کلاس کردم این بود که روی میزا راه می‏رفتم که یه دفعه خوردم زمین ودستم شکست ...که از او به بعد با دست شکسته می‏رفتم و دم در مدرسته می‏نشستم و به بچه‏ها نگاه می‏کردم ...
دوران ابتدایی دوران جالب وجذابی بود همه بچه، تو سرو کله هم می زدیم و...رقابت های بچه‏گانه و....
بزرگ شدیم و رسیدیم به راهنمایی، اول راهنمایی خیلی برام جالب نبود آخه محیط عوض شده بود و...سال اول یه معلم داشتیم که خیلی گیر بود و از این قمی‏های اصیل بود و اخر همه حرفاش یه«تون» اضافه می‏کرد واسه همین هم بچه ها اسمشو گذاشته بودن«تون تون» این معلم عزیز هی به ما مشق می‏داد یعنی رونویسی درس های فارسی...یه بار که حال حوصله نوشتن مشق رو نداشتم به این فکر افتادم که چطوری از شر این مشق نوشتن خلاص بشم برگشتم به نوشته‏های قبلیم یه نگاهی کردم دیدم امضای معلم یه مقدار کوچیکه که خودکار رو گرفتم روش و رقصوندم انقدر خط خطی کردم که امضا دیگه معلوم نبود ...خوب یه ریسک بود می‏ارزید اخه از دو سه ساعت نوشتن راحت می‏شدم ...خلاصه من خودم یادمه چندین بار این کار رو کردم و معلم نفهمید و گذشت تا اینکه یه بار فهمیدم این بقل دستیم، رفیقم خیلی داره خودخوری می‏کنه که مشقم رو ننوشتم الان بهم کتک می‏زنه واز این حرفا منم نمی خواستم رازمو بر ملا کنم اما دیدم خیلی نگرانه، بهش گفتم اگه کارت رو درست کنم قول می دی به کسی نگی، قول می‏دی اگه گیر افتادی نگی من اینکار و کردم ،چون چاره ای نداشت قول داد و قبول کرد خلاصه اینکه من دفترم رو بهش نشون دادم و بهش گفتم چیکار می‏کنم اونم کف کرده بود سریع یه خودکار برداشت و روی امضای معلم کشید ....البته چون وقت زیادنبود و هُل هُلَکی شد‍، این شد که راز ما برملا شد و ما لو رفتیم ...معلم از دفتر من گذشت به دفتر اون رسید اما چون یه مقدار هل کرده بود و به این کار اطمینان نداشت قضیه سه شد و معلم شصتش خبر دار شد و سین جینش کرد اونم نامردی نکرد و سریع ما رو لو داد خلاصه وقتی معلم دفتر منو دید خیلی شاکی شد ما رو از کلاس انداخت بیرون و بعدشم ناظم و بعدشم شیلنگ و....البته بگم ها وقتی ما رو انداخت بیرون و ناظم اومد ما رو دید گفت اقای....شما دیگه چرا شماکه سابقه خوبی داری برو اشکالی نداره دفعه اولت بود دیگه از این کارها نکن ...وقضیه با یه چشم الکی تموم شد و رفت ....
اون زمانی که ما راهنمایی بودیم معلم‏ها برای اینکه خودشون رو راحت کنند بعضی برگه‏های امتحانی رو می‏دادن به بچه‏ها،ما هم از بخت خوبمون یکی از اون بچه‏ها بودیم، واهل معامله و این بودکه برو بچ هدایا شون رو برای یه نمره خوب واسه ما می‏آوردن ماهم خداییش نامری نمی‏کردیم حسابی بهشون حال می دادیم ..البته تابلو نمی‏کردیم فقط با افرادخاص معامله می‏کردیم ...