سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پنج شنبه 87 شهریور 21

عنوان سلامی به همراه یک خداحافظی

خانه‏ تکانی هم برای خود لذتی دارد البته آن خانه تکانی که اسباب و اثاثیه در آن نباشد یا اگر هم هست همان جا، خانه قبلی بماند.
مدتی بود به فکر خانه تکانی افتاده ‏بودم اول‏‏ها می‏‏خواستم دامنه رند را با خودم ببرم اما بعد‏ها پشیمان شدم.
مهم نیست که کجا و در چه منطقه‏ای می‏نویسم مهم این است که نوشتنم در این‏جا تمام شده است. البته شاید هم کلا نوشتنم تمام شده است.
شاید پایان راه رند برای من باشد. البته الان تصمیم دارم که باشد. اما خدا را چه دیدی شاید زمانی بیاید که دلبستگی‏هایم به رند بگردد و بازهم این کیبرد خسته نای نوشتن را پیدا کند و انگشتانم را بر خود حس کند.
اما آنچه مهم است این است که راه رفتن آماده است و من هم آماده.
اینجا بودیم، اینجا نوشتیم، اینجا دعوا کردیم، شاید همین جاهم کافر شدیم.
من می‏روم اما رند پا برجاست می‏خواستم ببندمش اما چند دوست آمدند و خواستند که رند را ادامه بدهند. دوست عزیرم امیر حسین که شائبه‏ای عرفانی دارد بر خلاف من عقل گرا، نوشته‏های او را می‏توانید در مکتب وحی ببینید. نمی‏دانم قرار است اینجا را چگونه سر و سامان بدهد اما حس می‏کنم بوی عرفان می‏آید شاید رند به قول برخی از دوستان شاکی تبدیل شد به رند عارف.
آدمی ناشناس اما حس می‏کنم مطمئن آمد و گفت: چرا نمی نویسی. گفتم: می‏خواهم جمش کنم. گفت: چرا؟
طفره رفتم.

ایشون هم به اسم سافورا خواستند که توی رند بنویسند.البته من هم از این نویسنده جدید هیچ بیوگرافی در دست ندارم پس نمی‏توانم بگویم و خودم هم نمی‏دانم که قراره در مورد چه بنویسد.
و این هم سرانجام رند برای ما..
یا حق خدانگهدار...