خانه تکانی هم برای خود لذتی دارد البته آن خانه تکانی که اسباب و اثاثیه در آن نباشد یا اگر هم هست همان جا، خانه قبلی بماند.
مدتی بود به فکر خانه تکانی افتاده بودم اولها میخواستم دامنه رند را با خودم ببرم اما بعدها پشیمان شدم.
مهم نیست که کجا و در چه منطقهای مینویسم مهم این است که نوشتنم در اینجا تمام شده است. البته شاید هم کلا نوشتنم تمام شده است.
شاید پایان راه رند برای من باشد. البته الان تصمیم دارم که باشد. اما خدا را چه دیدی شاید زمانی بیاید که دلبستگیهایم به رند بگردد و بازهم این کیبرد خسته نای نوشتن را پیدا کند و انگشتانم را بر خود حس کند.
اما آنچه مهم است این است که راه رفتن آماده است و من هم آماده.
اینجا بودیم، اینجا نوشتیم، اینجا دعوا کردیم، شاید همین جاهم کافر شدیم.
من میروم اما رند پا برجاست میخواستم ببندمش اما چند دوست آمدند و خواستند که رند را ادامه بدهند. دوست عزیرم امیر حسین که شائبهای عرفانی دارد بر خلاف من عقل گرا، نوشتههای او را میتوانید در مکتب وحی ببینید. نمیدانم قرار است اینجا را چگونه سر و سامان بدهد اما حس میکنم بوی عرفان میآید شاید رند به قول برخی از دوستان شاکی تبدیل شد به رند عارف.
آدمی ناشناس اما حس میکنم مطمئن آمد و گفت: چرا نمی نویسی. گفتم: میخواهم جمش کنم. گفت: چرا؟
طفره رفتم.
ایشون هم به اسم سافورا خواستند که توی رند بنویسند.البته من هم از این نویسنده جدید هیچ بیوگرافی در دست ندارم پس نمیتوانم بگویم و خودم هم نمیدانم که قراره در مورد چه بنویسد.
و این هم سرانجام رند برای ما..
یا حق خدانگهدار...