بعضی اذیت شدنها بعضی نخوابیدنها تحمل بعضی سختیها لذت دارد.
چهار شبانه روز با دوستان وبلاگ نویس بودم و در خدمتشان و از با هم بودن لذت بردم.
باهم خندیدیم. با هم شوخی کردیم. سر کلاس نشستیم. باهم غذا خوردیم و....
وقتی که اردوگاه خالی شد و همه رفتن دلم گرفت. حس کردم دلم برای همهشان تنگ میشود. دوست داشتم بازهم اردو ادامه داشت. دوست داشتم آن خندیدنها شوخی کردنها و... تمام نشود اما شد.
اردوی تخصصی وبلاگ نویسی مهدویت «نگین زمان»که به همت بروبچههای دفتر توسعه وبلاگ دینی برگزار شد شد به نظر من خیلی محشر بود البت حدیث نفس نباشد(این رو از توی اردو یاد گرفتم، خیلیها از این جمله استفاده میکردند)بچههای وبلاگ نویس همهشان با جنبه بودن انقدر خوب عمل کردند که جایی برای نگرانی و ناراحتی نگذاشتند به جز چند شوخی شهرستانی.
جای تمام دوستانی که دعوتشان کردیم و بهانه آوردند خالی بود. سه شبانه روز پر از خاطره پر از جنب و جوش خنده و...
البته برای ما اتفاق میافتاد ناراحتیها و نگرانیهایی که شاید نباید اینجا بگویم ولی خب درکل ما که از بودن با دوستان لذت بردیم.
برنامهها یک مقدار سنگین بود اما بسیار جالب .
به قول یکی از بچههای اردو که نوشته بود؛ شاید این کلاس ها برای بچههای دفتر توسعه نبود و انگار این صندلیهای آمفی تئاتر میخ دارد که بچههای دفتر توسعه نمیتوانند تحمل کنند.
خیلی وقتها بچهها آنقدرخسته میشدند که نمیتوانستند سر کلاسها بمانند و خیلی وقتها میرفتند تا میخ سر راه دوستان را جمع کنند تا خدای ناکرده اتفاقی نیفتد.
خودم به شخصه دوست داشتم بیشتر استفاده کنم از صحبتها اساتید اما...
در کل از همه دوستان شرکت کننده و مسئولین کمال تشکر و دارم.
ان شالله همه دوستان را در اردوهای بعد ببینیم....یاحق