گاهی با اینکه برنامهات این است که شب بخوابی و مثل انسانها باشی اما خوابت نمیگیرد بی خوابی به سرت میزند، انگار چیزی در آدم میجنبد آدم را وسوسه میکند، خب خواب است نمیآید دیگر!
مدتی هست که این بیخوابی ها را ترک کردهام و به قول پدرم کمی آدم شدم ولی بازهم گاهی اوقات نمیشود دیگر .
دوست داری بنویسی، دوست داری بیایی پای نت حرف بزنی، کامنت بگذاری کامنت بخوانی.
هر چند قبلا گفته بودم باید در این صدا وسیما را باید گل گرفت اما انگار برخی اوقات میشود از این صدا وسیما فیلم های مفیدی را دید.
مردی است کارگر اما سخت کوش هدفی دارد و برای رسیدن به هدف خود تلاش میکند تا آنجا پیش میرود که راکت میشود.
در بیان توضیح و تفسیر فیلم نیستم فقط خیلی برایم جالب و آموزنده بود تلاش و مبازه موریس برای پیروزی.
با اینکه موانع زیادی در راه او بود اما نه به تنهایی بلکه به گوش دادن به حرف آنهایی که اعتماد داشت و بزرگ تر از او بودند و باتلاش به آنچه میخواست رسید.
امروز داشتم به این فکر میکردم که روزها چه زود میگذرد و خاطرات شیرین و تلخ چه زود غبار آلود و محو میشوند.
و گاهی دستمالی حتی برای به یاد آوردن خاطرات تلخ لازم است تا برای به یاد آوردنش گرد و غبارش را کنار بزنی و لحظه ای به آن نگاه کنی و درس بگیری.
شکستها را، تلخیها را بیاد آوردی و بدانی که چه میخواستی و حال کجای راه هستی و کی و چه وقت میخواهی به آن چه میخواستی برسی
باید همیشه به یاد داشته باشیم که آنچه که میخواهیم در دستانمان است فقط لازم است حسش کنیم .