همیشه افراطها و تفریطها از گزینههای مخرب یک مقوله به حساب میآیند افراط و تفریطی که میتوان اصل مقوله را با خطر نابودی روبرو سازد از همین رو است که اخلاق از نظر ارسطو حد وسط است و او معتقد است که افراط و تفریط در هر مقوله یعنی بیاخلاقی[1].
افراطها و تفریطها یعنی برداشتهای خود راضی کننده، برداشتهایی که بیشتر از اینکه عقلی و معقول و قابل استنباط باشد در هدف رضایت خود انسان و برطرف کردن نیازها و احتیاجات انسانی است.
عرفانهای دورغین از این نوع افراط و تفریطها هستند. البته ما در مورد افراطها و تفریطهایی صحبت میکنیم که خود را منتصب به مقولهای به نام اسلام میکنند و بر این باورند که اساس و بنیه فکری و عملیشان از قرآن آمده است و گاهی هم به احادیث جعلی استنباط میکنند.
از میان آنچه از زبان علما و عرفا در مورد عرفان بیان شده است نقطه جامع و تعریف کاملی نمیتوان در مورد عرفان ارائه داد و این به معنای وجود تعاریف متعدد و مختلفی از عرفان است که از زبان عرفا و در کتب آنها بیان شده است.[2]
همین اختلاف فروان و برداشتها فروان از عرفان است که عرفان را به بیراه کشانده و به جریانی حتی در بسیاری از موارد مخالف با نصوص قرآنی و تحریف قرآن منجر شده است.
عرفانی که از اسلام صادر شده باشد هیچ وقت به معنای عرفانی مصطلح نیست، عرفانی که بر گرفته از نوعی پوشش خاص باشد نوعی رفتار و عملکردی ویژه باشد که مورد تایید قرآن نباشد، نوعی ریاضت که انسان را از مسئولیتهای زندگی دور کند و خلاصه همه آن چیزهایی که از دورن آدمها بوجود میآید نه مستند به قرآن و رفتار پیامبر و ائمه اسلام.
عرفان در متن خود به گزینههای همچون فنا الی الله، عشق الله، شهود، ریاضیت و خلاصه عنوانین مانند اینها اشاره دارد و مبنای اساسی خود را بر این عنواین قرار داده است.
همیشه به شخصه سوال من این بوده است که چرا باید میان رفتاری که از پیامبر اسلام و دیگر ائمه و حتی بزرگان دین همچون عمار و ابوذر و سلمان در تاریخ بیان شده تفاوت محسوسی با اینگونه عرفانها و سران و سردستههای این دستههای عرفانی داشته باشد.
آیا کسی میتواند از پیامبر و امامان به خدا نزدیکتر باشد پس چگونه است که ما با درست کردن واژهای به نام عرفان و اختراع راه و روشی به این نام آنگونه که آنها در زندگی خود قدم برداشتند و با خدا بودند و عاشق خدا بودند و در خدمت خداوند بود رفتار نمیکنیم. رفتاری که بنا بر اعتقاد ما مطابق با قرآن است و همان چیزی که خداوند از انسانها خواسته است.
آیا با عمل کردن بر طبق رفتارهای پیامبر و رهنمودهای قرآن نمیتوانیم به معنای کامل و تمام به خدا برسیم؟ آیا فنا الی الله و عشق خدا بر پایه راهی غیر از قرآن میتواند شکل بگیرد؟ آیا عاقلانه تر این نیست که بگویم خداوند اگر از انسانها بیشتر از این را میخواست خودش بیان میکرد و هر گونه رفتاری که مطابق گفته خداوند در قرآن نباشد حداقل مطابق اسلام نیست و چیزی به جز گمراهی و کج رفتن نیست؟
اگر قرار باشد قرآن را برای همه انسانها کافی ندانیم و بگویم قرآن برای آدمها عادی است و کسی که میخوهد عارف باشد باید با مردم عادی فرق داشته باشد دقیقا بر خلاف خواسته و نظر قرآن رفتار نکردیم آنجا که خداوند حتی پیامبرش را در سوره محمد اینگونه معرفی میکند« و ما محمد الا رسول یعنی محمد مانند شما مردمان عادی است نه فرشته است و نه یک انسان خاص و برتر فقط فرقش با شما این است که به او وحی میشود و او یک وظیفهای سنگینتر از شما دارد»
اگر اینطور باشد پس پیامبر هم با رفتار طبق قرآن و آنگونه رفتاری که باید سرمشق مسلمانان باشد آنگونه رفتاری که باید مطابق قرآن باشد نمیتوانسته به فنای الهی و به عشق الهی برسد پس عرفا باید مقامی بالاتر از حضرت رسول و امامان معصوم داشته باشد که به حق میدانیم این استدلال پوچ و بی معناییاست.
عرفان تخیلی بیش نیست تخیلی که راهی خیالی را میپیماید اگر دنبال عرفان واقعی هستیم باید مطابق رفتار پیامبر و امامان معصوم رفتار کنیم چون به حق آنچه آنان انجام میداند حقیقت واقع و راه اصلی برای رسیدن به خدا و فنای الی الله است.
امام خمینی(ره) در این زمینه می فرماید: «طریقت و حقیقت جز از طریق شریعت(همان عمل به مضمامین قرآن کریم است) حاصل نمی شود. هر کس بخواهد جز از طریق ظاهر به باطن دست یابد از نورانیت الهی بهره ای نبرده. همچون بعضی از عوام صوفیه[3] .
شهید مطهری(ره) در فرازی با طرح دعوی برخی از دراویش در محبت به علی (ع) می فرمایند:
«... برخی از دراویش از طرفی دعوی دوستی با علی (ع) را دارند و از طرف دیگر از هر گناهکاری، گناهکارترند. اینان نیز مدعیان دروغگو هستند...» [4]
بیشتر بدانیم
نگاهی به گرایش های عرفانی جوانان
گفتگو با نویسنده کتاب «عرفان های کاذب و عرفان حقیقی»
عرفانهای کاذب
[1] -ترجمه تاریخ فلسفه کاپلستون جلد اول قسمت اخلاق ارسطو
[2] - کتاب عرفان نظری نوشته سید یحیی یثربی ص25
[3] - تعلیقات نصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201
[4] - تعلیقات نصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201