همیشه با صحبتهای سطح پایین جامعه از قبیل:
«امام رضا دعوت نمیکنه
خدا نمیخواهد
خواست خدا اینه»
و مانند این حرفهایی که بدون هیچ فکری و اغلب انسانها در توجیه کارها و خواستهای خود میزنند بسیار مشکل داشتم و معتقدم این قبیل صحبتها از دهان مردم عادی جامعه زده میشود که سطح علمیت بالایی و درک از فعل و خواست و انتخاب و این حرفها ندارند.
سهشنبه رفقیم زنگ زد و گفت «میخوام برم مشهد مییای؟» من چند وقتی بود تو فکر مشهد بودم، اطرافم صحبت از زیارت و مشهد بود، حدود یک سالی شاید بیشتر شده بود که حرم امام رضا نرفته بودم.
بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم رفتم سراغ برنامههام که متوجه شدم پنج شنبه دو تا کار مهم دارم اولی یکی از کلاسهام که مهم بود و استادش رو هم دوست داشتم. این کلاس صبح پنج شنبه بود. کار بعدی بعد ازظهر پنج شنبه بو یک قرار کار و مهم با یکی از دوستان بود؛ مهم بودنش دو علت داشت.1- اولین جلسه کاریم برای پروژه جدیدم بود که درست نبود اولین جلسه آن هم یک روز قبل از جلسه و مهمتر از اون این بود که این دوستم قرار بود از شهرستان بیاد و مطمئنا برای این کارش برنامه ریزی کرده بود.
اینها باعث شد که چهارشنبه صبح اس ام اس زدم به رفیقم و گفتم که شرمنده من نمیتونم بیام، اما سریع زنگ زد و یه مشت فحش درست و حسابی بارم کرد که «ما روی تو حساب کرده بودیم و به خاطر تو برنامه سفرمون رو عقب انداختیم» و خلاصه از این حرفا که باعث شد سریع تصمیم عوض بشه.
اما مونده بودم که با این دو تا کارم چیکار کنم خب مشخص بود که کلاس رو باید جیم میزدم و هفته بعدی از استاد عذر خواهی کنم و قرار رو هم کنسل میکردم. خوشحالی و نارحتی دو طرف رفتن و نرفتنم بود که باید یکی رو انتخاب میکردم اما خوشحالی رو انتخاب کردم اون هم به خاطر اینکه نفس کار برام بیشتر اهمیت داشت.
جدای این حرفها این رفتنم یک حُسن دیگری هم داشت. رفیقم با خانوادهاش بود و چون دفعهی اولش بود احتیاج به یک راه بلد داشت و همچنین کسی که در رانندگی این مسافت طولانی کمکش کند.
بالاخره ما راه افتادم و البته من خیلی خوشحال شده بود از این رفتن چون متوجه شدم که کلاس برقرار نمیشود و این خیلی برایم خوشحال کننده بود اما خوشحال کنندهتر این بود که وقتی به دوستم اس ام اس زدم «این هفته مییای؟» جواب داد «که ان شالله هفته آینده» و این بود که خیلی بیشتر از تصمیم برای رفتن خوشحال شدم و از این که کارها به همین راحتی حل شد شگفت زده شده بودم.
البته مواخذه دوستم وقتی که نمیتوانست بیایید یا برنامهاش تغییر کرده بو به من خبر نداده بود جای خود دارد، اما این باشد برای بعد، فعلا الان در مشهدم و از اینکه صبح پنج شنبه و نماز صبح را در کنار امام رضا بودم خیلی خوشحالم.
خیلی وقتها باید تصمیمهایی بگیریم برای رسیدن به هدفها و لذتهای بیشتر تمام این سفر و لذتش به تصمیم من برمیگشت اگر روی تصمیمم بر نرفتم مصمم بودم مطمئنا پشیمون میشدم اما وقتی دیدار امام رضا را بر کارهای دیگر ترجیح دادم کارها خودش خیلی جالب و عیجب درست شد.
احتیاجی به این نیست که بگویم امام رضا دعوت کرده یا امام رضا خواسته و یا از این حرفهای سطح پایین چون امام رضا هر کسی را که خودش بخواهد و اراده کند دعوتش میکند مهم خواستن خود انسانهاست البته گاهی اوقات یک سلسله اتفاقاتی میافتد و یک سری زیارتها یک دفعه و بدون برنامه مهیا میشود که اونها هم بر میگردد به اعمال و رفتار گذشته خود انسانها.
ما انسانها زاییده تصمیمات و خواستنهای خودمان هستیم و گاهی اوقات خداوند و ائمه برای کمک رسانی و فقط کمک کردن به خواسته و تصمیم ما بعضی کارها را ردیف میکنند اما باز هم آن جرقه اولیه همان خواست خود ماست و زیارتی که بدون خواست ما باشد یعنی مجبور باشیم و بدون اختیار به آن برویم چندان ارزشی نباید داشته باشد.
++این پست را روز پنج شنبه بعد از اینکه از اولین زیارت مشهدم برگشتم نوشتم اما به علت کمبود امکانات و وقت نتوانستم ارسالش کنم. البته روز جمعه کافی نت رفتم اما بعد از نیم ساعت الافی موفق به ارسال این پست نشدم. دعا گوی همه دوستان بودیم.