می خواستم ادامه سفر نامه مو بنویسم اما حس کردم از توش چیز بدرد بخوری در نمی یاد فقط تو یه چند نکته خلاصش میکنم تو کل این یه هفته ای که من شمال بود و به طور کلی شرق تا غرب دریای خزر رو دیدم بیشترین چیزی که اونجا بود و همیشه بود وهر جا که پا می گذاشتی اثری ازش پیدا می کردی آشغال بود البته بگما این از بی کفایتی و بی موالاتی مردم نبود،حتی ما که خودمون از این جریان عذاب می کشیدیم و مواظب بودیم ،برخی از اوقات مجبور می شدیم اشغال هامون رو تو دامن طبیعت بریزیم آخه باور کنید سطل آشغالی پیدا نمی شد خوب چی کارکنیم دیگه ماهم مثل بقیه ...
اونجا بود که فهمیدم مردم ما هم همچین بی ادب و بی فرهنگ نیستند این مسئولان هستند که یه مقدار بی فرهنگ و بی درایت هستند بعدشم هی می یان تو تلوزیون میگن اقا اشغال نریزید محیط زیست و این حرفا خوب بابا شماسطل اشغال بزارید بعد به این بنده های خدا خرده بگیرید،........
بابا مردم که مرض ندارندخوب اگه شماهمه جا حتی کنار دریا سطل اشغال بزارید خوب اونام اشغالاشون رو می ریزن تو سطل اشغال......
فکر کنم بابل بودمریض شدم رفتم دکتر به جناب دکتر طعنه زدم ویه تیکه ای بهش انداختم که این سوغات شهر شماست با یه حالت شرمندگی حرف منو تصدیق کرد ما هم بهش تو پیدیم گفتیم جناب دکتر شماباید این مسائل رو منتقل کنید و....
سرتون رو درد نیارم واقعا هر چقدر اونجا زیباست این چیزا چهره زیبای اونجارو کثیف میکنه یادتون باشه اگه شمابه یه جایی رسیدید حتما برای اونجا یه فکری بکنید ...........البته اگه تا اون موقع هنوز اونجا شمال باشه .....
فکر میکنم اونجا بودکه فهمیدم چرا تو دین اسلام کنار دریاها و رود خانه ها از مکان های عمومی شمرده شده به عبارت دیگه کسی نمی تونه مالک بشه ....بابا ما هر جا می رفتیم همش ملک خصوصی بود ملک خصوص ...ای بابا ...........دیگه دراین مورد چیزی نمی گم چون قضیه سیاسی می شی متو جه شدید دیگه ؟؟!!