بی شک این از عجایب خلقت است؛ انسانها که از نظر فیزیکی بسیار به هم شبیهاند اما از نظر فکر و عقیده و اخلاق متفاوت.
شاید بدون تردید بتوان گفت خداوند به اندازه انسانهایی که آفریده منش، اخلاق، فکر و رفتار را نیز آفریده.
جالب است که هیچ جا و هیچ مکان نمی توان انسانها را متحد و هم فکر در مورد یک مسئله یافت.
همه با معانی عدالت، ظلم، حق، آشنا هستند. اما تفاسیر مختلف است و این تفاسیر مختلف از عقاید متفاوت می آید.
پس به حتم و جد قرار نیست اگر حکمی باشد خوش آیند همه باشد و به مزاق همه جور باشد چون حداقل این حکم دو طرف دارد. یکی آنکه حکم بر او شده و دیگری آنکه حکم برای او شده شاید بعید و دور از ذهن باشد که در حکمی هر دو طرف حکم اگر مدعای واقعی باشند تصدیق کنند حکم را در هر صورت آنکه حکم را بر علیه خود می بینم این حکم را ناحقی میشمارد.
قرار نیست اگر حکومتی باشد. همه خوش شان بیایید. چون حکومت هم کارش مثل حکم است و یک نوع حکم کردن.
اگر حکومتی را همه تصدیق کنند دو حالت بیشتر ندارد. نه اصلا اشتباه کردم اصلا حالتی ندارد و بسیار دور از ذهن و بعید است چون در هر صورت حکومت اگر حکومت باشد لازمه عدالت در حکومت و خیلی چیز هایی دیگر منافعی برخی را تهدید میکند و این یعنی خوش نیامدن آنها .
تنها زمانی میتواند حکومتی را یافت که مورد رضایت همگان باشد که مردم آن در پرتو یک عقیده و فکر زندگی کنند و این هم کاری است بس بعید و دور از ذهن.
حتی در مدینه فاضله افلاطون هم نمیتوان همچین حکومتی را تصور کرد که همه مردم از آن حکومت راضی باشند.
و همین طور هیچ شخصیتی را نمی توان تصور کرد که همگان تصدیقش کنند و قبولش داشته باشند مگر آن که آدم نباشد و در میان آدمیان نباشد.
خدواند اگر خوبی را در انسانها قرار داد بدی را هم در اطرافشان قرار داد که هر کس دوست ندارد به خوبی چنگ زند بدی را در بر بگیرد.
تا زمانی که چیزی به عنوان خوبی و بدی وجود داشته باشد انسانها را نمیتوان بدون اختلاف در یک موضوع و مسئله جمع کرد.
هر جا خوبی است بدی در اطراف این خوبی هست هر جا صلح است جنگ و خونریزی در میان صلح است.
امام خمینی هم اگر مخالف نداشته باشد پس باید مشکلی وجود داشته باشد و اگر کسانی نداشته باشیم که چشمانشان بر حقیقت و انسانیت ببندند پس باید تصور کنیم که اتفاقی افتاده یه اتفاق خارق العاده.
هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ جا نمی توان چون خمینی پیدا کرد که بر دل و قلب مردم حکومت کند کسی که وقتی رفت همه رفتند هر کس می توانست هر کس قدرتی داشت رفت تا به او بگوید که دوستش دارد.
شاید آنها که در 14 خرداد آمده بود آن خیل عظیم آن همه انسان که دنیا تا به حال ندیده بود همچین صحنه ای را فقط نماینده ملتی بزرگ بودند. شاید هر کدام آن ها نماینده یک خانواده بودند.
و من نمی توانم چشمان خودم را بر خیل جمعیتی که آمده بودند ببندم .