در مورد فاطمه نوشتن سخت است.
سخت است بگویی و توصیفش کنی.
دختری که با رنجهای پدر بزرگ میشود و همگام پدر با سختیها دست و پنجه نرم میکند و همیشه همراه و همیار پدر است.
پدری که بارها و بارها گفته فداها ابوها، پدرت فدایت شود.
در مقام فاطمه همین بس که کسی که عالمین فدای او میشوند او فدای دختری این چینین میشود.
فاطمه تو مادر امتی نه فقط مادر اولاد خود،
زندگی فاطمه و علی نمونهترین زندگیهاست. نمونهای بی نمونه!
به دنبال لیلی و مجنونها هستیم که افسانهای بیش نیستند. اما عشق واقعی و حقیقی در زندگی فاطمه است.
عشقی به معنای فدا شدن برای علی برای حق!
عشقی که اشکهای علی در نبود او گواه آن بود.
عشقی که وقتی به علی خبر رسید فاطمه در حال احتضار است فاصله کوتاه مسجد تا خانه را سه بار زمین نشست. این علی همان علی بود که درب خیبری که چهل نفر برای باز کردنش لازم بود به تنهایی از جا در آورد. نه پیر شده بود نه فرتوت این علی همان علی بود عمل دلش قلبش وجودش زخمی بود زخمی تیر نبود فاطمه که وقتی به قلب علی نشست...
عشق که عاقلانه بود نه عاشقانه!