شنبه 89 اردیبهشت 18

عنوان خدانگهدار رند پارسی بلاگ

سلام.
البته این سلام رو گفتم تا آخرش با همه دوستان خداحافظی کنم البته این خداحافظی من از وبلاگ نویسی نیست این فقط یک خداحافظی از پارسی‌بلاگ است یعنی از رند پارسی بلاگ.
مدت‌ها بود دیگر قلمم اینجا کار نمی‌کرد چند وبلاگ عوض کردم اما هنوز رندم سر جای خودش بود دوست نداشتم از رندم دل بکنم اما حال و حوصله نوشتن را هم نداشتم. این اخری‌ها گفتم دامین رند را از پارسی بلاگ جدا کنم و یک وبلاگ دیگر بزنم شاید قلمم و حالم سرجایش بایید.
اگر خدا بخواهد قرار است در همان رند بنویسم البته rend.ir



سه شنبه 88 اسفند 25

عنوان پوتین رزمنده

عقل انسان هیچ وقت نمی‌تواند از ایجاد شایعه و شایعه پراکنی سالم باشد. انسان موجودی است منفعت طلب و هر آنچه که دوست داشته باشد و احساس کند بر طبق فکر و اندیشه خودش است با آب و تاب بازگو می‌کند و گاهی هم مجبور می‌شود که به خاطر آنکه آب و تابش را زیاد و کم کند یک ویرگول«،» کم و زیاد کند که با این ویرگول ممکن است جان کسی را بخرد و یا کسی را به کشتن دهد. 
بارها و بارها شنیده‏ام که به نقل از شهید حاج همت عزیز می‏گفتند: که حاج همت در پوتین رزمنده اب خورده «نقل به مضمون از راویان راهیان نور» در مرحله اول شنیدن این حرف اعتنایی به آن نمی‏کنم و رد می‏شوم و فکر می‏کنم این هم از آن شایعاتی است که برای حاج همت ساخته‏اند، نه اینکه حاج همت این کار را نکرده باشد. مساله این است که شاید شهید عزیز این کار را در یک موقعیت خاص انجام داده آن‏ هم نه برای نفس عمل برای اینکه بخواهد مطلب با ارزشی را برساند، نه اینکه برود و زمانی که لیوان برای آب خوردن هست در پوتین بسیجی آب‏ بخورد.آب خوردن شهید همت در پوتین یک بسیجی 
متاسفانه این را می توان جز همان شایعه‌سازی‌های انسانی ما حساب کرد. به این معنا که عمل بیان می‌شود و زمان و مکانی که این عمل انجام شده و علتی که این کار انجام شده بیان نمی‌شود. 
مهمترین چیزی که در این عمل شهید همت عزیز وجود دارد احترام و ارزش به رزمنده است رزمنده‌ای که جانش را در طبق اخلاص فدای دین و ایمانش می‌کند. اصلا مهم نیست که ما در این زمان و در کانتکس و ذهنیت خودمان چه فکر می‌کنیم مهم این است که شهید حاج همت در یک زمان و مکانی که تشخصی داده این عمل را باید انجام دهد، انجام داده است، عملی که اگر بار دیگری هم لازم می‌شد انجام می‌داد. 
محصور شدن در الفاظ حجابی است در نفهمیدن مفهوم کلام. این‏ گونه رفتارها،چیزهایی نیستند که در کانتکس لفظ  و عمل باقی بمانند، اصل و اساس معنایی این گونه جملات در مفهوم است که از آن به ذهن شنونده باید پرتاب شود و آن هم اهمیت و ارزش بسیجی و رزمنده‏است و‏ آن‏ هم جهاد با نفس و خود است قبل از جهاد با دشمن، جهاد اکبر قبل از جهاد اصغر.
 حاج همت به رزمنده بسیجی گفت «آب در قمقه داری؟»، رزمنده بسیجی گفت «بله دارم»، حاج همت گفت «پوتین خود را در بیاور و داخل آن آب بریز» بسیجی پوتین خود را در آورد و داخل آن آب ریخت؛ حاج همت پوتین را برداشت و آب را خورد و گفت «آب متعفن پای بسیجی که با اخلاص برای دفاع از وطن اسلامی خود آمده است، خوردن دارد؛ مبادا کسی جلوی چشم من بسیجی را تنبیه کند.»

شنبه 88 بهمن 24

عنوان انسانهای پر مدعا

آقایان یا خانم‌های محترم انقدر دست به دامان گوگل ارث یا دست به دامان محاسبه‌های تخیلی نشوید لازم است کمی آن نقاب توهم سبز خود را کنار بزنید تا این حضور مردم را ببینید مردم با شما کاری ندارند با آن تفکر شما کار دارند با آن تفکری که در آن جایی از اسلام و حکومت اسلامی نیست. تفکری که در آن جایی از حقوق مردم و مستضعفان نیست. 
از زمانی که شما خط خود را از اسلام جدا کردید مردمی هم که با شما بودند خود را از شما جدا کردند، هر چقدر هم معتقد باشید که صدا سیما مردم را به خیابان‌ها آورده‌اند هر چند بگویید با آن مغز تو خالیتان که این‌ها برای ساندیس آمده اند «حالم به هم می‌خورد از این بی مغزان که حضور مردم را با یک ساندیس 150 تومنی می‌خواهند نبینند آخر مگر کسی فکر و عقیده‌اش  را به یک ساندیس می‌فروشد. البته از شما بعید نیست. ما برای فکر و عقیده‌مان جان هم می‌دهیم این را در جنگ ثابت کردیم» هر فردی که در راهپیمایی می‌آید یک فکر و یک اندیشه است که بر اساس آن فکر و اندیشه آمده. آخر آدم‌های پر مدعا که ادعایتان برای حقوق مردم و هزار چیز دیگر گوش فلک را کر کرده تا کی می‌خواهید به این اندیشه‌ها احترام نگذرید. تا کی می‌خواهید شعار دموکراتیک و هزارن کوفت و زهر مار دیگر را بدهید و به هیچ کدام پایبند نباشید.
من نمی‌دانم وقتی تا این سطح به گفته‌های خودتان و به شعار‌های خودتان عمل نمی‌کنید چگونه می‌خواهید به شعار‌های دیگر زمانی که قدرتی دست شما باشد عمل کنید. تمام این شعار ‌ها، تمام الله اکبر گفتن‌ها و حتی حمایت و سنگ مراجعی چون آیت الله منتظری و صانعی را به سینه زدن فقط و فقط برای نشان داده  چهره‌ای غیر بقیه است. شما‌هایی که تا دیروز اسمی از اقای منتظری نشنیده بودید چه شد که یکدفعه هوا خواه او شدید و خلاصه هزار عملکرد دیگر که نشان می‌دهد مشکل اصلی شما چیز دیگر است. 

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 

راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 راهپیمایی روز 22 بهمن سال 88 


جمعه 88 بهمن 23

عنوان گاهی تصاویر هم الکن هستند!

سلام. اینجا ایران است. شهر قم. روز 22 بهمن، روزی که شعف و بزرگواری مردم را هیچ گونه نمی‌شود به تصویر کشید، هیچ‌گونه نمی‌شود حساب کرد. روزی که مردم یک‌بار دیگر ثابت کردند که حامی انقلاب و رهبر و ممکلتشان هستند.
ساعت نه و نیم به جمع راهپیمایان پیوستم، تازه دیر رسیده بودم مردم مدت‌ها بود آمده بودند خیابان‌های منتهی به حرم مطهر شلوغ بود مردم دسته دسته می‌آمدند و جمع راهپیمایان کامل و کامل‌تر می‌شد.
خیابان معلم منتهی به چهار راه بیماستان، خیابان ساحلی منتهی به حرم، میدان مطهری، خیابان ارم، خیابان چهار‌مردان، و تمام خیابان‌های اطراف، پر از آدم‌هایی بود که یک‌بار دیگر آمده بودند تا ثابت کنند ما مردم هستیم و ما اکثریت هستیم ما کسانی هستیم که به انقلاب و امام وفاداریم و ما همان پا برهنه‌هایی هستیم که به دنبال امام به راه افتادیم و هنوز هم به دنبال امامان هستیم و خواهان این هستیم که باز هم راه امام ادامه پیدا کند.
ندیدن حضور گسترده مردم دیگر چشم هم نمی‌خواهد حتی کور‌ها هم می‌توانند این حضور را حس کنند، این حضور محاسبه نمی‌خواهد قرار نیست محاسبه کنیم که چند نفر بودند و این محاسبه‌ای احمقانه است چون آنقدر بودند که همه‌گان بفهمند این‌ها همان اکثریت مردم بودند.
هیچ دوست ندارم که مردم را به جان هم بیندازیم و مطمئنا رویکرد نظام هم این است اما تصور کنید اگر قرار باشد این مردم که بارها و بارها در شعار‌هایشان بیعت خود را با رهبری خود اعلام کردند را در مقابل چندی دیگر بگذارند چه اتفاقی خواهد افتاد.
مواجه این مردم با آن کسانی که می‌امدند و در خیابان‌ها شعار می‌دانند، حرمت شکنی می‌کردند، فحش می‌داد‌ند، دیگران را مجبور می‌کردند که فحش بدهند به آن‌هایی که اعتقاد داشتند و خلاصه هزار کار دیگر، چیزی به جز نابودی برایشان به ارمغان نمی‌آورد.
آنقدر دست و پا نزنید مقابله شما با این مردم، آن هم مردمی که تا پای جان سر اعتقادات خود هستند کار آسانی نیست، این‌ها همان کسانی بودند که امثال شما‌ها را بار‌ها و بارها سر جای خود نشاندند.

Image0009.jpg Image0010.jpg

Image0011.jpg Image0012.jpg 

Image0011.jpg Image0012.jpg 

Image0011.jpg Image0012.jpg 

Image0011.jpg Image0012.jpg 

Image0011.jpg Image0012.jpg 

Image0011.jpg Image0012.jpg 

Image0011.jpg Image0012.jpg 

Image0011.jpg Image0012.jpg 

Image0011.jpg Image0012.jpg 


چهارشنبه 88 دی 9

عنوان اینها همه لباس شخصی اند!؟

امروز غوغا بود، من حرف نمی زنم این تصاویر هستند که حرف می‌زنند. همه آمده بودند،‌ همه نوع آدم آمده بودند تا بگویند دوست نداریم در روز عاشورای امام حسین علیه السلام آدم‌هایی بیایند وارانه رفتار کنند. دوست نداریم کسی بیاید به عزاداران حسینی بی احترامی کند، کسی به نماز‌گزاران سنگ پرتاب کند.
خلاصه همه گول صدا و سیما را خورده بودند و آمده بودند همه این دروغ‌ها را شنیده بودند و آمده بودند اگر می‌دانستند که سبزپوشان در روز عاشورا سنگ پرتاب نکردند نمی‌آمدند اگر می‌دانستند سبز پوشان در روز عاشورا کف نزدند نمی‌آمدند،‌این‌ها همه دروغ صدا و سیما بود که مردم آمدند؟؟!!!!
اصلا شما شب تا صبح برای خودت فلسفه بافی کن روی مرغ آب بپاش بگو ان‌شالله که مرغابی است یا هر کار دیگر که خودت می‌دانی، چگونه خودت را گول بزنی. اما این آن مرغی نیست که تو رویش آب بپاشی و بگویی ان شالله مرغابی است. این‌ها مردم هستند همان‌هایی که شما آن‌ها را لباس شخصی قلمداد می‌کنید همان آدم‌هایی که حضورشان اگر بخواهند از حضور شما بیشتر است  همان‌هایی که اگر پلیس نبود که ازتان حمایت کند خودتان می‌دانید چه بر سرتان می‌آوردند.
این مردم تحمل ندارند کسی روز عاشورای‌شان پیش چشمان کف بزند. شاه که شاه بود جرات نداشت همچین کاری بکند شما که جای خود را دارید.
این مردم از مرگ نمی‌هراسند برخلاف شما. این مردم به حسین‌شان«علیه‌السلام»در حمایت دین‌شان اقتدا کرده اند «اگر دین جدم جز با کشته شدن من برپا نمی ماند پس ای شمشیر ها مرا دریابید».
این نمایش کوچکی بود.

Image0009.jpg Image0010.jpg

Image0011.jpg Image0012.jpg

Image0013.jpg Image0014.jpg

Image0015.jpg Image0017.jpg

Image0018.jpg Image0019.jpg

Image0020.jpg Image0022.jpg

Image0024.jpg Image0025.jpg

Image0028.jpg Image0029.jpg


دوشنبه 88 آذر 30

عنوان آزادی از نوعی که دیگران به دنبالش نیستند!؟

فلسفه نهضت عاشورا با نفی حکومت جور و ستم گره خورده‌. امام حسین هر زمان‌که فرصت می‌یافت مردم را به حکومت جبار و ظالم بنی‌امیه آگاه می‌نمود و آزادگی انسان را در پناه عدالت و حکومت عادل می‌دانست‌. امام حسین در پاسخ به «عمر أطرف‌» که او را دعوت به صلح و سازش با طغیانگر وقت یزید می‌نمود چنین فرمود: «جد بزرگوارم رسول خدا(ص) به کشته شدنم خبر داده‌، به خدا قسم هرگز از خویشتن پستی و ذلت نشان نمی‌دهم‌».
در مدینه پس از گفت و گوی طولانی با برادر خود محمد حنفیه فرمود:بابی انت و امی یا حسین
«برادرم‌، اگر بر روی زمین هیچ پناهگاه و امیدی برایم نباشد باز هم هرگز با یزید بیعت نمی‌کنم‌».
امام در پاسخ قیس ابن اشعث که او را دعوت به بیعت با یزید می‌کرد چنین می‌فرماید: «نه‌، هرگز، قسم به خداوند متعال دستم را همانند فرد ذلیل به دست آنان‌نخواهم داد و همانند بردگان راه فرار پیش نمی‌گیرم‌. پناه و ملجأ من تنها خداوند متعال می‌باشد».
امام حسین‌(ع) نه تنها زندگی تحت لوای حکومت ظالم را روا نمی‌دارد، بلکه درچنین نظامی برای مؤمنان آرزوی مرگ می‌کند، ایشان می‌فرماید:
«می‌بینید حوادث روزگار بر ما وارد شده است‌، چهره دنیا دگرگون گشته و رو به زشتی نهاده است و نیکی‌ها و فضائل روز به روز از دنیا رخت برمی‌بندد و از خوبی‌ها جز ته‌مانده اندکی باقی نمانده است‌. چراگاه زندگی همچون مرتعی وحشت انگیز شده است‌،مگر نمی‌بینید که به حق رفتار نمی‌شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی‌آید. با چنین اوضاع و در چنین شرایطی افراد با ایمان باید که بر راه حق بوده رغبت به ملاقات پروردگارخویشتن داشته باشند». 

شنبه 88 آبان 16

عنوان زیارت مالا یحتسب

همیشه با صحبت‌های سطح پایین جامعه از قبیل:
«امام رضا دعوت نمی‌کنه
خدا نمی‌خواهد
خواست خدا اینه»
و مانند این حرف‌هایی که بدون هیچ فکری و اغلب انسان‌ها در توجیه کارها‌ و خواست‌های خود می‌زنند بسیار مشکل داشتم و معتقدم این قبیل صحبت‌ها از دهان مردم عادی جامعه زده می‌شود که سطح علمیت بالایی و درک از فعل و خواست و انتخاب و این‌ حرف‌ها ندارند.

سه‌شنبه رفقیم زنگ زد و گفت «می‌خوام برم مشهد می‌یای؟» من چند وقتی بود تو فکر مشهد بودم، اطرافم صحبت از زیارت و مشهد بود، حدود یک سالی شاید بیشتر شده بود که حرم امام رضا نرفته بودم.

بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم رفتم سراغ برنامه‌هام که متوجه شدم پنج شنبه دو تا کار مهم دارم اولی یکی از کلاس‌هام که مهم بود و استادش رو هم دوست داشتم. این کلاس صبح پنج شنبه بود. کار بعدی بعد ازظهر پنج شنبه بو یک قرار کار و مهم با یکی از دوستان بود؛ مهم بودنش دو علت داشت.1-  اولین جلسه کاریم برای پروژه جدیدم بود که درست نبود اولین جلسه آن هم یک روز قبل از جلسه و مهم‌تر از اون این بود که این دوستم قرار بود از شهرستان بیاد و مطمئنا برای این‌ کارش برنامه ریزی کرده بود.

این‌ها باعث شد که چهارشنبه صبح اس ام اس زدم به رفیقم و گفتم که شرمنده من نمی‌تونم بیام، اما سریع زنگ زد و یه مشت فحش درست و حسابی بارم کرد که «ما روی تو حساب کرده بودیم و به خاطر تو برنامه سفرمون رو عقب انداختیم» و خلاصه از این حرفا که باعث شد سریع تصمیم عوض بشه.

اما مونده بودم که با این دو تا کارم چی‌کار کنم خب مشخص بود که کلاس رو باید جیم می‌زدم و هفته بعدی از استاد عذر خواهی کنم و قرار رو هم کنسل می‌کردم. خوشحالی و نارحتی دو طرف رفتن و نرفتنم بود که باید یکی رو انتخاب می‌کردم اما خوشحالی رو انتخاب کردم اون هم به خاطر اینکه نفس کار برام بیشتر اهمیت داشت.
جدای این حرف‌ها این رفتنم یک حُسن دیگری هم داشت. رفیقم با خانواده‌اش بود و چون دفعه‌ی اولش بود احتیاج به یک راه بلد داشت و همچنین کسی که در رانندگی این مسافت طولانی کمکش کند.

قربون کبوترای حرمت امام رضا.

بالاخره ما راه افتادم و البته من خیلی خوشحال شده بود از این رفتن چون متوجه شدم که کلاس برقرار نمی‌شود و این خیلی برایم خوشحال کننده بود اما خوشحال کننده‌تر این بود که وقتی به دوستم اس‌ ام اس زدم «این هفته می‌یای؟» جواب داد «که ان‌ شالله هفته‌ آینده» و این بود که خیلی بیشتر از تصمیم برای رفتن خوشحال شدم و از این که کارها به همین راحتی حل شد شگفت زده شده بودم.

البته مواخذه دوستم وقتی که نمی‌توانست بیایید یا برنامه‌اش تغییر کرده بو به من خبر نداده بود جای خود دارد، اما این باشد برای بعد، فعلا الان در مشهدم و از اینکه صبح پنج شنبه و نماز صبح را در کنار امام رضا بودم خیلی خوشحالم.

خیلی وقت‌ها باید تصمیم‌هایی بگیریم برای رسیدن به هدف‌ها و لذت‌های بیشتر تمام این سفر و لذتش به تصمیم من بر‌می‌گشت اگر روی تصمیمم بر نرفتم مصمم بودم مطمئنا پشیمون می‌شدم اما وقتی دیدار امام رضا را بر کارهای دیگر ترجیح دادم کارها خودش خیلی جالب و عیجب درست شد.

احتیاجی به این نیست که بگویم امام رضا دعوت کرده یا امام رضا خواسته و یا از این حرف‌های سطح پایین چون امام رضا هر کسی را که خودش بخواهد و اراده کند دعوتش می‌کند مهم خواستن خود انسان‌هاست البته گاهی اوقات یک سلسله اتفاقاتی می‌افتد و یک سری زیارت‌ها یک دفعه و بدون برنامه مهیا می‌شود که اون‌ها هم بر می‌گردد به اعمال و رفتار گذشته خود انسان‌ها.

ما انسان‌ها زاییده تصمیمات و خواستن‌های خودمان هستیم و گاهی اوقات خداوند و ائمه برای کمک رسانی و فقط کمک کردن به خواسته و تصمیم ما بعضی کارها را ردیف می‌کنند اما باز هم آن جرقه اولیه همان خواست خود ماست و زیارتی که بدون خواست ما باشد یعنی مجبور باشیم و بدون اختیار به آن برویم چندان ارزشی نباید داشته باشد.

++این پست را روز پنج شنبه بعد از اینکه از اولین زیارت مشهدم برگشتم نوشتم اما به علت کمبود امکانات و وقت نتوانستم ارسالش کنم. البته روز جمعه کافی نت رفتم اما بعد از نیم ساعت الافی موفق به ارسال این پست نشدم. دعا گوی همه دوستان بودیم.


چهارشنبه 88 آبان 6

عنوان راهی به سوی بیراهه

همیشه افراط‌ها و تفریط‌ها از گزینه‌های مخرب یک مقوله به حساب می‌آیند افراط و تفریطی که می‌توان اصل مقوله را با خطر نابودی روبرو سازد از همین رو است که اخلاق از نظر ارسطو حد وسط است و او معتقد است که افراط و تفریط در هر مقوله‌ یعنی بی‌اخلاقی[1].

افراط‌ها و تفریط‌ها یعنی برداشت‌های خود راضی کننده، برداشت‌هایی که بیشتر از اینکه عقلی و معقول و قابل استنباط باشد در هدف رضایت خود انسان و برطرف کردن نیازها و احتیاجات انسانی است.عرفان‌های کاذب راهی به بیراهه

عرفان‌های دورغین از این نوع افراط و تفریط‌ها هستند. البته ما در مورد افراط‌ها و تفریط‌هایی صحبت می‌کنیم که خود را منتصب به مقوله‌ای به نام اسلام می‌کنند و بر این باورند که اساس و بنیه‌ فکری و عملی‌شان از قرآن آمده است و گاهی هم به احادیث جعلی استنباط می‌کنند.

از میان آنچه از زبان علما و عرفا در مورد عرفان بیان شده است نقطه جامع و تعریف کاملی نمی‌توان در مورد عرفان ارائه داد و این به معنای وجود تعاریف متعدد و مختلفی از عرفان است که از زبان عرفا و در کتب‌ آن‌ها بیان شده است.[2]

همین اختلاف فروان و برداشت‌ها فروان از عرفان است که عرفان را به بیراه کشانده و به جریانی حتی در بسیاری از موارد مخالف با نصوص قرآنی و تحریف قرآن منجر شده است.

عرفانی که از اسلام صادر شده باشد هیچ وقت به معنای عرفانی مصطلح نیست، عرفانی که بر گرفته از نوعی پوشش خاص باشد نوعی رفتار و عملکردی ویژه باشد که مورد تایید قرآن نباشد، نوعی ریاضت که انسان را از مسئولیت‌های زندگی دور کند و خلاصه همه آن چیز‌هایی که از دورن آدم‌ها بوجود می‌آید نه مستند به قرآن و رفتار پیامبر و ائمه اسلام.

عرفان در متن خود به گزینه‌های همچون فنا الی الله، عشق الله، شهود،‌ ریاضیت و خلاصه عنوانین مانند این‌ها اشاره دارد و مبنای اساسی خود را بر این عنواین قرار داده است.

همیشه به شخصه سوال من این بوده است که چرا باید میان رفتاری که از پیامبر اسلام و دیگر ائمه و حتی بزرگان دین همچون عمار و ابوذر و سلمان در تاریخ بیان شده تفاوت محسوسی با اینگونه عرفان‌ها و سران و سردسته‌های این دسته‌های عرفانی داشته باشد.

آیا کسی می‌تواند از پیامبر و امامان به خدا نزدیک‌تر باشد پس چگونه است که ما با درست کردن واژه‌ای به نام عرفان و اختراع راه و روشی به این نام آن‌گونه که آن‌ها در زندگی خود قدم برداشتند و با خدا بودند و عاشق خدا بودند و در خدمت خداوند بود رفتار نمی‌کنیم. رفتاری که بنا بر اعتقاد ما مطابق با قرآن است و همان چیزی که خداوند از انسان‌ها خواسته است.

آیا با عمل کردن بر طبق رفتار‌های پیامبر و رهنمود‌های قرآن نمی‌توانیم به معنای کامل و تمام به خدا برسیم؟ آیا فنا الی الله و عشق خدا بر پایه راهی غیر از قرآن می‌تواند شکل بگیرد؟ آیا عاقلانه تر این نیست که بگویم خداوند اگر از انسان‌ها بیشتر از این را می‌خواست خودش بیان می‌کرد و هر گونه رفتاری که مطابق گفته خداوند در قرآن نباشد حداقل مطابق اسلام نیست و چیزی به جز گمراهی و کج رفتن نیست؟

اگر قرار باشد قرآن را برای همه انسان‌ها کافی ندانیم و بگویم قرآن برای آدم‌ها عادی است و کسی که می‌خوهد عارف باشد باید با مردم عادی فرق داشته باشد دقیقا بر خلاف خواسته و نظر قرآن رفتار نکردیم آنجا که خداوند حتی پیامبرش را در سوره محمد اینگونه معرفی می‌کند« و ما محمد الا رسول یعنی محمد مانند شما مردمان عادی است نه فرشته است و نه یک انسان خاص و برتر فقط فرقش با شما این است که به او وحی می‌شود و او یک وظیفه‌ای سنگین‌تر از شما دارد»

اگر اینطور باشد پس پیامبر هم با رفتار طبق قرآن و آن‌گونه رفتاری که باید سرمشق مسلمانان باشد آن‌گونه رفتاری که باید مطابق قرآن باشد نمی‌توانسته به فنای الهی و به عشق الهی برسد پس عرفا باید مقامی بالاتر از حضرت رسول و امامان معصوم داشته باشد که به حق می‌دانیم این استدلال پوچ و بی معنایی‌است.

عرفان تخیلی بیش نیست تخیلی که راهی خیالی را می‌پیماید اگر دنبال عرفان واقعی هستیم باید مطابق رفتار پیامبر و امامان معصوم رفتار کنیم چون به حق آنچه آنان انجام می‌داند حقیقت واقع و راه اصلی برای رسیدن به خدا و فنای الی الله است.

امام خمینی(ره) در این زمینه می فرماید: «طریقت و حقیقت جز از طریق شریعت(همان عمل به مضمامین قرآن کریم است) حاصل نمی شود. هر کس بخواهد جز از طریق ظاهر به باطن دست یابد از نورانیت الهی بهره ای نبرده. همچون بعضی از عوام صوفیه[3] .

شهید مطهری(ره) در فرازی با طرح دعوی برخی از دراویش در محبت به علی (ع) می فرمایند:

«... برخی از دراویش از طرفی دعوی دوستی با علی (ع) را دارند و از طرف دیگر از هر گناهکاری، گناهکارترند. اینان نیز مدعیان دروغگو هستند...» [4]

بیشتر بدانیم
نگاهی به گرایش های عرفانی جوانان
گفتگو با نویسنده کتاب «عرفان های کاذب و عرفان حقیقی»
عرفان‌های کاذب


[1] -ترجمه تاریخ فلسفه کاپلستون جلد اول قسمت اخلاق ارسطو
[2] - کتاب عرفان نظری نوشته سید یحیی یثربی ص25
[3] - تعلیقات نصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201
[4] - تعلیقات نصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201


شنبه 88 مهر 4

عنوان صندلی خالی یا گوش تو خالی!

و اما بعد...

چیز مهمی نیست فقط شاید گاه‌پاره‌های تاریخی نشان‌مان دهد که اسلام چه چیز را به ما یاد داده است اصلا هم قصد مقایسه و این حرف‌ها را ندارم فقط می‌خواهم بیان کنم نتیجه‌اش با شما.

بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ (1) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (2) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ (4) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (5) لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ (6)
بگو : اى کافران قریش ، پیشنهاد شما که من بت هایتان را بپرستم تا شما هم خداى مرا بپرستید ، هرگز قابل قبول نیست .«1» نه من آنچه را شما مى پرستید خواهم پرستید ،«2» و نه شما پرستنده کسى هستید که من او را مى پرستم ،«3» و نه من پرستنده چیزى هستم که شما آن را مى پرستید ،«4» و نه شما پرستنده کسى هستید که من او را مى پرستم .«5» دین شما براى خودتان ، و دین من هم براى خودم .«6»

برخی‌ آمدند تا با پیامبر معامله‌‌ای بکنند و این داستان آن معامله و جوابی که پیامبر به آن‌ها می‌دهد.

1-آن اوایل که محمد (ص) تازه اسلام را علنی کرده بود فشار‌ها کمتر بود همه فکر می‌کردند محمد(ص) آمده و می‌رود خودش خشک می‌شود و می‌افتد. اما دیدند نه، این قائله سر درازی دارد شروع به مخالف کردند اول با نرمش و اعتراض به ابوطالب و پیشنهاد‌هایی به محمد. آمدند و به او پیشنهاد مال و ثروت دادند و جواب پیامبر همان جمله مشهوری بود که «اگر خورشید را به دست راستم دهید و ماه را به دست چپم تا از رسالت دست بر دارم  چنین نمی‌کنم مگر زمانی که مرگم فرا رسد.» این دقیقا در همان زمانی بود که مسلمان زیر شکنجه زیادی از طرف کفار بودند.

2-سه سال در دره‌ای خشک و بی آب و علف محاصره شدند و اجازه خروج از آن را نداشتند در این سه سال مسلمانان به طور کلی محاصره شده بودند اصلا بایکوت شده بودند کسی با‌ آن‌ها حرف نمی‌زد قبولشان نمی‌کردند با آن‌ها معامله نمی‌کردند اگر کسی از خارج از مکه می‌آمد و مسلمانان می‌خواستند با آو معامله کنند کفار کسانی را منصوب کرده بودند که بروند آن متاع را با قیمت بیشتری بخرند. تنها همدم مسلمانان در آن زمان آه و ناله و ضجه بود.

3-تمام امامان معصوم نصف زندگیشان را در زندان بودند یا زندان خانه‌‌شان یا زندان خلیفه در حالی که می‌شد با کمترین کوتاه آمدن بهترین زندگی را داشته باشند.

4.مبارزه با ظلم، کفر در اسلام نهادینده شده است این را از همان رفتار‌های پیامبر اسلام در اوائل اسلام از ایات قرآن و از رفتار دیگر معصومین علیهم السلام به وضوح می‌توان مشاهده کرد. پرچم دار این مبارزه با ظلم و ستم امام حسین(ع) است. امام حسینی که با 72 نفر در مقابل سپاه چند هزار نفری یزید ایستاد. مگر واقعا نمی‌شد این قائله را ختم کرد؟ مگر واقعا نمی‌شد؟ امام حسین همان حرف‌های یزد را بزند، یا حرف‌هایی را نزد که یزد نمی‌خواهد.

5. بیاییم نزدیک تر در مورد امام  خمینی و انقلاب خودمان صحبت کنیم. مگر همین امام خمینی نبود که در مقابل شاه ایستاد مگر این شاه نبود که بارها خواست با انقلاب معامله کند اما نشد. مگر به امام گفته نشد که تو فقط حرفی نزن که به ضرر ما باشد تا ما به تو همه چی بدهیم تا ما از مرجیعت تو حمایت کنیم و خلاصه هزارن حرف نگفته و منتشر نشده.

6.چرا نباید از فلسطین و اسرائیل حرف زد مگر این واقعیتی از نمود ظلم و ستم نیست مگر این نمادی از پرچم دزدان جهانی نیست چرا نباید گفت «اسرائیل در فلسطین چه می‌کند» چرا نباید حرفی که برخی دوست ندارند را زد. چرا باید به حرف‌ برخی گوش گرد چرا وقتی می‌گویند داشته باش، باید داشته باشی و وقتی می‌گویند نداشته باش باید نداشته باشی.

7. پیامبر تحریم شده بود همه او را مسخره می‌کردند وقتی در کعبه قران می‌خواند کسی کنارش نمی رفت کسی به حرف‌هایش گوش نمی‌داد هر کس می‌خواست وارد کعبه شود می‌گفتند آن‌که آن کنار نشسته جیز است بد است دیوانه است و خلاصه از این حرف‌ها پنبه داخل گوششان می‌کردند که حقیقت را نشنوند تا قرآن و کلام زیبای قرآن را نشوند اما پیامبر می‌خواند می‌خواند تا شاید کسی پیدا شود و آن پنبه‌ها را از گوشش بر دارد و گوش کند و بودند کسانی که این پنبه‌ها را برداشتند هر چند فقیر و بی پول بودند هرچند سرمایه دارد و قدرتمند نبودند.

8. 8 سال هر چه گفتند گفتیم باشد هرچه خواستند را انجام دادیم اما چه نصیبمان شد؟ چیزی جز عقب افتادگی چیز جز تزویر و ریا کاری؟

اگر قرار باشد همیشه حقیتی که بعضی خوششان نمی‌آید را نزنیم چون حسابمان کنند و این حرف‌ها این نزدن به خاطر آن‌ها یعنی همان حساب نشدن یعنی اینکه تو هر چه ما نمی‌خواهیم نباید بگویی. خلاصه بگذارید اصلا سازمان ملل صندلی‌هایش خالی باشد مهم نیست مهم این است که حقیقت گفته شود و آدم‌هایی هم گوش دهند. اصلا هم مهم نیست که این گوینده حقیقت کیست احمد نژاد است خاتمی است موسوی است اصلا مهم نیست اما خب برخی جسارتش را ندارند این مهم است!

احمدی نژاد در سازمان ملل