سلام:
دبيرستاني بودم كه يه روز ناظممون اين كتاب رو دستم ديد اول اساسي باهام دعوا كرد كه اين چيزا چيه و ازم گرفت. بعدشم دلش برام سوخت. نميدونم شايدم دلش برا خودش سوخت. ترسيد خودكشي كنم بندازم گردنش. خلاصه يه ساعت بعدش باهام حرف ميزد كه نكنه تحت تاثير اين كتابا برم خودكشي كنم. خلاصه تا ازم قول نگرفت كه يه وقت خودكشي نميكنم ولم نكرد.( چه استفاده بي رويه اي از كلمه خودكشي)
نميدونم منم گاهي بعضي كتابارو برا ادبيات و نوع نگارشش ميخونم از اونجمله همين كتاب.
حالا خودكشي كه نميكنين؟؟