• وبلاگ : رند
  • يادداشت : هستيم‍‍، نيستيم، ولي هستيم ...
  • نظرات : 5 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام.

    يا اين عكس فجيع رو بر مي داري يا لو مي دم كه اين عكي تكه اي از بازي كودكانه ي دو تا بدبخته كه جاي ...قالب كرديا!
    به نظرت الان لو رفت؟...احتمالا آره!
    مخلصيم.

    يا علي مدد(ي)...

    پاسخ

    خب،وقتي خودم مي گم که هنري نکردي اگه خودت مي فهميدي هنر مي کردي عزيز.......با او مهتابت ....
    سلام. مشكل همين جبر و اختيار است كه مخ ملت را پياده ك رده ديگه. مال حرام مي آيد در زندگي،‏يا تنبلي و فقر. اصلا عقب ماندگي ما مسلمانان از همين اشتب گرفتن اين مفاهيم ا ست. سعي و تبلاش را تعطيل كرده ايم به امان خدا.
    متن جالبي بود و عكس جالب نوچ.

    سلام

    عجب اعتقاداتي دارن !

    با عرض سلام و احترام:

    به عقيده من حقير ،‏جبر خدا آنست كه همه ما رستگار شويم . ولي اين ما هستيم كه با سوء استفاده از اختياراتمان راه ديگري را انتخاب مي كنيم.

    و همچنين :

    جبر خدا مرگ است و اين ما هستيم كه نوع مرگ را مشخص مي كنيم.

    ببخشيد

    جو زده هنر نمايي قلم توانايتان شدم.

    از لطف و بنده نوازي شما ممنون و سپاسگذارم.

    ايام به كام و موفق باشيد.

    اشك هايم را به خاطر داري؟

    ده ضربه که چيزي نيست، بزنيد تا دل آتش گرفته تان خنک شود، دخترک را، دلارام را. که جرمش و تنها جرمش اين است که نمي خواهد اسير بماند. اسير نامهرباناني که به بندگي خداي رحمان مدعي اند. بزنيدش به نام نامي انسان، به نام نامي عشق، به نام نامي زن. اما نام از خداي رحمن و رحيم نبريد. که اين ضربه ها پذيرنده اش را پاک نمي کند چرا که گناهي نکرده است او، اما بر گناهان شما مي افزايد و بر دردتان از اين ستمراني.

    به همان کلامي که سال ها پيش، وقتي مدرسه مي رفت دلارام، برايش نوشتم، اين کلام را هم تمام کردم. گيرم به دلم نبود که کارمان بعد چند سالي به اين جا مي رسد. به گمانم نبود که با خود چنين مي کنيم که کس چنين به کشتن خود برنخاست که ما به زندگي نشسته ايم، به قول شاعر خسته، و سنگ شکسته.

    شنبه وقتي به زندان رفت، انگار دلارام منصورست. همان که دار از نام او بلند آوازه شد. همان حکايت است و جز اين نيست. قرن هاست که با ما مي آيد. درمانده از اداره خويشيم، نسق کشيدن و ظلم تنها حربه اي است که براي حکمراني مي ماند. و در اين هنگام به شاخه اي که به قفس بيگانگان فرومي بريد، به هياهوئي و بانگ فغاني که از آن شاخه بر مي خيزد، باورتان مي شود که بي لياقتي ها ناديده مي ماند و ظلم ها عفو مي شود. باورتان مي شود که مي شود هر چه خواست کرد. در آن هنگامه اسب تاخت و ظلم را با چاشني تهديد بيگانه زينت بست و به حساب دفاع از وطن و مصلحت مردم گذاشت. اما ديري است اين ورد هم بي اثرست و دلي را نمي گشايد مگر سادگاني که روز به روز تعدادشان کمتر مي شود.

    دلارام اگر يادتان باشد مدرسه مي رفت هنوز که به قانون ضدزنتان معترض شد. هنوز از دبيرستان به درنيامده بود که گوشه اي از رحمتتان ديد. نديده نيست که. اما شما نديده ببينيد. در چشم دخترانتان خشم را نظاره کنيد. رو پنهان نکنيد. اگر دل داريد به خانه که رفتيد به آن ها بگوئيد من بودم که دلارام را روي زمين کشيدم، من بودم که در زندان يک دواي ضد درد از دست شکسته او دريغ داشتم. من بودم که شکايتش نپذيرفتم. من حافظ قانون دلاور بودم، من قاضي برحق بودم که به او حکم زندان و شلاق دادم. بگوئيد تا سيلي خشم دختران و زنان و مادرانتان بر گونه تان جاري شود. که از هزار شلاق دردناک ترست.

    هيچتان کس نگفته است که ظلم آن است که آدمي با منتقد و مخالف خود مي کند وگرنه همه براي هواداران و متملقان صله ها نهان دارند. وگرنه همه، دستبوسان را خالص و عين خلوص مي بينند. وگرنه هر که تو بيني ستمگري داند.

    نوارهاي فيلم و صدا، و سندهاي بيست و هشت سال پيش را بشنويد. جمع شده تا کس نشنود که چه وعده داده شد به خود و به مردمي که عطش آزادي داشتند،

    از شهرهاي آبادان و زندان هاي ويران، تا خانه و آب و نان رايگان. و اينک به خشم کس از شما سزاوارتر نيست. که چون راست نباشند، خدا هم سربلندي شان نخواهد خواست. پس ناگزير پنهان شد آن همه يادگاران، وعده ها، تا شرم پوشانده شود. شايد نسلي برسد که اين همه نداند، چيزي نخواهد. اما دلارام ها آمدند که آن همه نديده و نشينده بودند. و ديديد که اينان را نيز آرام نتوانستيد کرد که گفته اند از فريب آرامش برنيامد.

    شنبه روزي دلارام قرارست به زندان برود. چه خوب. او ناخواسته قهرمان اساطيري و مظهر ايستادگي زن جوان ايراني مي شود. اهورائي. از نژاد همان ها که سوخته اند تا مردمي ساخته شوند. از تبار همان ها که به جان، از تن خود، هيمه اي براي آتش غضب ستمکارگان ساخته اند. و سياووش وار پاک و مطمئن بدان آتش پا نهاده اند.

    دلارام همان است که دخترکان بمي را وقتي آوار بر سرشان ريخت و خانمانشان ويران شد، بي کس شدند و زار، نوازش مي داد و آرام مي کرد - و اين کار را نه از آن رو مي کرد که دوربين ها شکارش کنند و برگي بر هزار برگ تبليغات و فريب بيفزايند -. اينک از شنبه وقتي در زندان پشت سرش بسته شد، بي ترديدم، که دستي به همان نرمي، او را نوازش خواهد داد و نخواهد گذاشت سرماي نوميدي در تنش جا گيرد. همان گونه که او از نوجواني براي مردم و همجنسان خود خوب خواست، به همان ظرافت و نرمي زندان را هم خواهد گذراند. ريگ آمو، و درشتي هايش زير پاي او پرنيان خواهد شد. اين راهي است که خود برنگزيده بلکه زيستن در سرزمين کويري خشک ما، و همزباني و همزميني با مرداني خشک مغز و زناني مشابه، به او هموار داشته است.

    پس هي بزنيدش، صد نه هزار ضربه شلاق، براي کسي که نمي خواست تنها هنرش شستن رخت و لباس باشد. انسان را اشرق مخلوق مي ديد پس به اين انسان ظلم روا نمي داشت و مظلومي فريبکارانه برخود نمي پسنديد. گناهش همين است. که مطلوب شما نيست. زن النگوهاي تا به تاي زرينه نيست که خود مي تواند نشان رقيتي باشد وقتي آدمي با کار به دستش نياورده باشد. امروز تزئين زنان جوان ايران، نمي گويم همه مانند دلارام دستبندست که دور باد از سرزمين ما چنين سيه فامي، اما اگر زرينه اي هم هست آن است که به کار خود فراهم آورده اند. نه از عروسک روبستگي. که آئين عروسک زندان و شلاق نيست.

    دلارام مگر چه کرده است جز آن که از نره معذور عذري نخواسته، به او التماسي نکرده که دستش را مي کشيد بر زمين. تا نترسد داد کشيده، به عدالتخانه شکايت برده، دل به عدالتي سپرده که اينک از او دريغ مي شود. گوشه چارقد به دندان نگرفته، تا مانند هزاران هم جنس خود کتک بخورد و دم بر نياورد. اما شما زن ايراني را چنان نمي پسنديد. او را از متجاوز هم فرمانبر مي خواهيد و البته بي صدا. اين تصويري است که از زن ايراني مي پسنديد. دلارام چنين نيست. و دلارام هزاران است، از اندازه زندان ها بيرون. و خودکامگان، کوچک و بزرگ، اين را چه دير در مي يابند.

    سلام برادر رند
    ممنون از بيان مطلب جبر و اختيار در يك پست كه اساتيدش هم گاهي در چند سال نمي توانند تفهيم شاگردانشون كنند.
    فكر مي كنم حكايت اولي براي وبگردهاي از نوع وبخونش كفايت مي كرد.
    پاسخ

    سلام....طعنه مي زنيد .....هيچ دليلي وجودنداره اگه كساني حتي از نوع علما نتونستند بيان كنند ...ديگران هم نتونند
    لينك صحيح

    دلارام علي ، فعال اجتماعي ، در روز 22 خرداد 1385 در طول يک اعتراض مسالمت آميز در پايتخت ايران ، تهران ، که براي پايان دادن به تبعيضات موجود در نظام قانوني اين کشور ترتيب داده شده بود ، دستگير شد . او و ساير معترضين توسط پليس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و در نتيجه اين ضرب و شتم دست چپ دلارام علي شکسته شد . وي مدت کوتاهي پس از اين دستگيري آزاد شد ، اما در خرداد ماه 1386 توسط شعبه 16 دادگاه انقلاب در تهران ، محاکمه شده و به دنبال اين محاکمه به جرم شرکت در يک تجمع غير قانوني و تبليغ عليه نظام و اختلال در نظم عمومي ، گناهکار شناخته شد . در تير ماه 86 نيز دادگاه او را به 34 ماه حبس و 10 ضربه شلاق محکوم نمود . طبق گفته دلارام علي وکيل وي در طول دادگاه اجازه صحبت نداشته است . او به قيد التزام به قول شرف آزاد بود تا اينکه در روز 13 آبان 1386 گزارش ها از آن حکايت مي کرد که مقامات قضايي به دلارام علي و وکلايش طي تماسي تلفني گفته اند که دادگاه تجديد نظر حکم تجديد نظر شده او را صادر کرده است . حکم به صورت کتبي به دلارام ابلاغ نشده است. تحت قوانين جمهوري اسلامي ايران ، اجراي حکم پيش از ابلاغ کتبي آن به شخص مورد نظر غير قانوني است . دلارام علي هم چنين شکايتي را به خاطر عدم توجه به درمان وي در طول بازداشت ، به همراه ساير افرادي که مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند تسليم دادگاه کرد ، اما در ماه مهر امسال ، دادگاه همه افراد پليس حاضر در تجمع اعتراض آميز 22 خرداد 85 را از اتهام تبرئه کرد .

    ادامه را در وبلاگ حامي دلارام مطالعه بفرماييد.

    با قرار دادن لينك آزادي دلارام در وبلاگ خود به آزادي دختري آزاده ، دلارام علي ياري رسانيد.

    با سپاس

    + خانم ناظم 

    سلام:

    شرمنده، اين قسمت رو نگرفتم. آيا لوح محفوظ رو رد كردين؟؟

    .در لوح محفوظ چيزي درمورد اعمال انسان‏ها نيست اگه باشه مي شه جبر و اين نقض حرف خداوند است يعني خدا با حرف خودش حرفش رو نقض كرده يه جا مي گه كه همه مختارند و بر اساس اين اختيارشون من اون ها رو عذاب مي‏كنم يا بهشت مي‏برم.يه جا هم مي‏گه كه همه افعال آدمي در لوح محفوظ نوشته شده ..پس همچين چيزي نيست اگه هم لوح محفوظي باشه به اين معنا نيست
    ممنون.

    پاسخ

    نه خانم ناظم محترم دقت كنيد من چي گفتم....چيزي در مورد اعمال ....اعمال انسان ها نيست....چيز هايي مثل تولد انسان يا بوجود امدن انسان و اينكه كجا قرار باشند و......حقيقت مطلب رو بخوايد خيلي مشكل است توضيحش چون در غير اين صورتي كه من گفتم ....يعني اگر از اعمال انسان ها تو لوح محفوظ باشه واقعا اين اختيار انسان را زير سوال مي بره ....منظور من بالكل زير سوال بردن لوح محفوظ نيست اين جور لوح محفوظي رو كه تو ضيح دادم رو رد مي كنم ..
    سلام
    خداحافظي کردم
    اما قبلش خواستم يه چيزائي بگم و برم
    قدم رنجه بفرمائيد
    يا حق

    سلام

    ما شاء الله....

    پاسخ

    سلام عزيزم ...بسي مايه شعف است حضورتان

    سلام

    يكبار ديگه با يه مطلب جالب و عالي همراه بوديد و اما نتونستم همه مطالب را به موقع بخونم . در هر حال عالي و كامل بود .موفق باشيد .

    پاسخ

    سلام . ممنون. نظر لطف شماست
    سلام. بله درسته... و دقيقا اشكال همين‏جاست: ما در امور جزئي داراي اختياريم.... همين!
    پاسخ

    افعال انسان جزئي نيستند..... و اگه بخوايد دقيق نگاه كنيد. در امور ديگه امكان دخالت نيست .مثلا محال است دخالت يك ممكن در وجود خود يعني مثلا در وجود اومدن ما جبري نيست اين قانون است كه امكان دخالت مخلوق در خلق و عدم خلق خود نيست .....

    جبر و اختيار رو نمي شه به اين آسوني ها خلاصه كرد

    ولي حكايت زيبا و ر محتوايي نوشتيد كه پاشخ كلي رو به آدم مي ده

       1   2      >