سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شنبه 87 بهمن 26

عنوان تنهایی

امشب عجیب احساس تنهایی می‌کنم. اصلا حس درس خواندن ندارم.
با اینکه هر چه هست در تنهایی است اما تنهایی را دوست ندارم. اگر فکری هست که ریشه می‌گیرد در تنهایی است اگر درس خواندنی هست در تنهایی هست اما با اینکه فکر کردن و مطالعه کردن را دوست دارم اما اصلا با تنهایی رابطه‌ای ندارم.

یک  ضرب‏المثل معروف هست که هم خرما رو می‌خوای هم خدا!
آره دیگه آدم بعضی وقتا همه چیز رو با هم می‌خواد.

چند روز پیش با یکی از آشنایان  بودم خیلی سفارش شدید می‌کرد که درسم را بخوانم  و ادامه بدم تا آنجایی که می‌توانم. می‌گفت: این دوره زمونه دیگه لیسانس و فوق لیسانس و این‌ حرفا همش یه حرف و یه مدرک بی اهمیت. 

 درس خوندن و رسیدن به مراحل بالاتر احتیاج به سعی و تلاش بیشتر دارد. احتیاج دارد که آدم از خیلی از دوست‌داشتنی‌هاش بگذرد. احتیاج دارد سختی بیشتری بکشد و شاید این تنهایی‌ها و خیلی از تنهایی‌ها دیگر از همین سختی‌ها باشد.

از قدیم مشهور است که با دود چراغ خوردن سختی کشیدن آدم به جاهای بزرگ می‌رسد. مهم برای یک آدم این است که برنامه‌ خودش را بر اساس دوست‌داشتنی‌های بزرگ و هدف‌های بزرگش بچیند و برای رسیدن به آن هدف دقیق برنامه‌ریزی کند و تلاش کند که به‌ آن برسد.

وقتی که برنامه ریزی کرد و تلاش کرد مطمئنا این تلاش و زندگی برایش لذت بخش می‌شود و این خودش یک هدف بزرگ برای رسیدن است.
اما بعضی وقت‌ها برخورد دیگران نگاه کردن دیگران توقعات دیگران این لذت را از آدم می‌گیرید لذت تلاش برای رسیدن به هدف را نابود می‌کند و حتی این لذت را تبدیل به یک عذاب و رنج درد آور می‌کند.

امروز حدود دو ساعت و نیمی در جلسه امتحان بودم اصلا نفهمیدم وقت چطوری گذشت فقط وقتی به خودم آمدم دیدم وقت کمی‌ مونده ولی هنوز من سوالاتی رو جواب ندادم.
جنبیدم و خودم رو رسوندم. بد نبودم. ولی امتحان و آزمون مهمتر برای من یک هفته دیگه است یعنی صبح جمعه.