• وبلاگ : رند
  • يادداشت : تومار نكات ازدواج
  • نظرات : 2 خصوصي ، 19 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + م 

    سلام به نظر من بيشتر عشق و عاشقي عادته .

    من با كسي 6 سال دوست بودم واقعا دوستش داشتم نميدونم شايد عاشق بودم . هميشه تو خلوتم از خدا ميخواستم كه مهره منو به دله اونم بندازه خيلي زجر كشيدمو اذيت شدم . گريه تو خلوت امانمو بريده بود . بلاخره اينطوري شد اما برام شرط گذاشت زمان گذاشت . من داشتم با زمان مجنگيدم . اما هنوز زمانم تموم نشده بود كه گف ت تو نميتوني و گذاشت رفت . من يك ماه مثل مرغ پر كنده كارم شده بود گريه و زاري . تو اين مدت شروع كردم با اين و اون كه سني و تجربه اي داشتن مشورت كردن اما همه فقط ميگفتن خري ؟ . . . .. . كاري كردن كه من كم كم يادم بره و تنفر وجودمو گرفت . بعد از يك ماه اون خودش دوباره زنگ زد دلم هوري ريخت ميگفتم اي كاش زنگ نمي زد . حالا اون عاشق شده بودو من ديونه كارمون همش دوا بود چون اون عاشق بود . بالاخره هم به جدايي و بدي تموم شد . افسوس كه اين وادي . . . منو كشت . . .