سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یکشنبه 88 شهریور 29

عنوان سبزترین ملیگرایی؟!

هر جا اسلام و مسلمان است آنجا وطن من است وقتی می‌گویم وطن من است یعنی مردمش مردم من هستند مردمش برادران و خواهران من هستند و مردمش را دوست خواهم داشت البته به شرط اینکه قاعده مسلمانی را داشته باشند و نه اینکه به اسم و نام مسلمان باشند.

مدت‌ها بود فکر ملی‌گرایانه و ناسیونالیستی در وجودم رخنه کرده بود البته این فکر هم برای خودش اصل و اساسی داشت در حقیقت خاک و این‌ حرف‌ها زیاد اهمیتی نداشت آنچه که در این فکر و اندیشه من اهمیت داشت مردم کشورم بود مردمی که دوست‌شان دارم.ملی گرایان و امام خمینی و انقلاب

ملی‌گرایی و ناسیونالیستی برای یک مسلمان تفکر پوچ و توخالی من در‌آوردی است که در هیچ جای اسلامی حرف و صحبتی از آن وجود ندارد این تفکر را می‌توان همان تفکر نژاد پرستی دانست اگرچه شاید با هزاران توجیه و اما و اگر درستش کند اما نتیجه‌اش چیزی به جز نژاد پرستی نخواهد بود.

تقسیم مردم به ملت‌ها، کشور‌ها، نژاد‌ها باعث به وجود آمدن چیزی به نام ملیت‌گرایی می‌شود تقسیم بندیی که آخرش منجر به جنگ و دعوا سر مرز‌ها بر سر تعصب‌ها و خلاصه خیلی حرف‌های دیگر می‌شود البته اگر دید ملیت گرایی بر اساس مردم و دوست داشتن مردم و حمایت از مردم باشد تفکر منفی و غیر قابل قبولی نیست و بسیار ستوده است اما این تفکر نباید برا اساس خاک و محدوده و نژاد خاصی باشد چون همه انسان‌ها انسان هستند و از این انسانیت به یک اندازه بهره برده‌اند(البته در فرض مذکور) پس دلیلی برای وجود ملیت‌گرایی وجود ندارد.

در اسلام و اندیشه اسلامی ملیت‌گرایی معنایی ندارد و همه مسلمانان درهر جای دنیا که باشند با هم برادرند و این از زبان پیامبر بار‌ها بیان شده و در رفتار و کردار ائمه بسیار مشاهده شده است، از تحویل گرفتن تمام مسلمان چه عرب و چه عجم و حتی زمانی که صحبت‌هایی از عرب و غیر عرب (عجم)در زمان پیامبر میان مسلمانان عرب وجود داشت پیامبر بار‌ها به برادر بودن همه مسلمانان بدون در نظر گرفتن جاه و مقام و ثروت و کشور تاکید می‌کند و این براداری و تساوی یکی از مهمترین شعار‌های اسلام است.

حال سوال این است که می‌توان این تفکر ملیت‌گرایی را برگرفته از کمونیسم دانست یا این تفکر حتی خیلی قبل‌تر از کمونیست وجود داشته است؟ ظاهرا تاریخ از قدمت این شعار و این تفکر نشان می‌دهد حال با ادبیاتی متفاوت‌تر و استعماری‌تر.

ملی‌گرایی می‌تواند شعاری ضد استعماری باشد و حتی می‌تواند شعاری برای در بند کردن و تفکر انسان‌هایی بسیاری باشد. ملی گرایی که خودش یکی از شعار‌های استعمار نوین و قدیم بوده و یکی از مهمترین حربه‌های قدرتمندان برای حفظ قدرت و حکومت خود بوده‌است. جالب‌تر اینکه این شعار  تفکری است که از همان غرب استعمارگر شروع شده و به دام کشور‌های جهان سوم افتاده است ظاهرا این ملیت‌گرایی فایده‌هایش برای آن‌ها از ضرر‌هایش بیشتر است که گاهی ماننده خوره به جان اندیشمندان و مردم کشور‌های جهان سوم می‌اندازند.

اینجا جایی برای خرد شدن در تفکر ملی‌گرایی نیست. اما پدیدار شناسایی ملی‌گرایی بسیار مهم و کارساز‌ است. شعاری که در دوره مدرن در دهان بسیاری افتاده و نقشی کاملا احساسی دارد.

امام خمینی رحمه الله اندیشه‌ای کاملا مخالف و بر علیه ملی‌گرایی داشتند و شدیدا تفکر ملی‌گرایانه را مورد مواخذه قرار می‌دادند. امام خمینی ره در بیانه‌ای که بعد از قبول صلح منتشر می‌کند شدید ملی‌گریان و تفکرات آن‌ها را مورد مواخذه قرار می‌دهد و تفکر اسلامی‌ را در مقابل این تفکر بیان می‌کند.جالب‌تر اینکه ملی‌گرایان همان کسانی بودند که در زمان جنگ در مقابل امام خمینی ایستادند و مخالف جنگ بودند.

شعار‌هایی مانند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران دقیقا بر اساس همان ملی گرایی که هیچ بویی از اسلام در آن وجود ندارد بنا شده و شاید خیلی‌ها بدون داشتن این اندیشه به سر دادن این گونه شعار‌ها می‌پردازند ولی باید بدانند که اینگونه شعارها و تفکرات همان تفکراتی است که دقیقا مقابل اندیشه اسلامی و امام خمینی قرار دارد. شاید جنبش سبز را همان ملی‌گرایانی تشکیل دادند که در زمان امام خمینی منفور بودند.

مرتبط:
امام خمینی و هویت ملی
ملی گرایی در ایران مانع نشر افکار امام خمینی (ره) شده است
مقابله علامه جعفری با ملی گرایان مخالف دفاع مقدس
ملی گرایی در سخنان مقام معظم رهبری
ملی‌گرایان اعتقاد به امام زمان را خرافه می‌دانند
پست بعدی: اندیشه ملی‌گرایانه و نهضت سبز و انقلاب


جمعه 88 شهریور 27

عنوان روز قدس

روز قدس یک روز جهانی است هدفش مشخص است و همه می‌دانند که برای چه باید به خیابان‌ها بیایند و چه شعار‌هایی بدهند و چه بگویند. روز قدس روز فلسطین است روزی که امام خمینی «ره»به عنوان یک متفکر بزرگ جهان سیاسی اسلام بنیان‌گذار این حرکت بزرگ شناخته می‌شود.

امسال هم مثل همیشه مردم‌ به خیابان‌ها آمدند و صدای حمایت خود را به فلسطین و صدای انزجار خود را به گوش اسرائیل و آمریکا رساندند. صدای مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا که از ایران و از همین راهپیمایی‌ها روز قدس بلند شد و این صدا را به راحتی می‌توان در نقاط مختلف جهان شنید و این است که ابرقدرت‌ها را نگران کرده است و این است که آن‌‌ها را خشمگین می‌کند وقتی این شعار و این تفکر در جهان شناخته شود دیگر جایی برای آمریکا، اسرائیل، انگلستان و ... نخواهد بود. امام خمینی و تفکر روز قدس

روز قدس و راهپیمایی آخرین جمعه ماه رمضان بهترین راه برای بیدار اسلامی بود و این را امام خمینی «ره» به خوبی فهمیده بود و با ایجاد این حرکت در کوتاه‌ترین زمان توانست بیشترین تاثیر را در صحنه جهانی بگذارد.

اسرائیل حقیقتا همان قده سرطانی است که از حلقوم قدرت‌های بزرگ بیرون افتاده و در سرزمین مسلمانان افتاده. به آنجا پرت شده تا هر کاری که می‌خواهد انجام دهد به آنجا پرت شده چون مردمان آنجا شاید انسان نیستند به آنجا پرت شده تا در میان مسلمانان باشد اما در محاصره آن‌ها نباشد.

روز قدس روزی است برای تو سری زدن به کشور‌های عرب برای اینکه به یادشان بیاوریم اسلام را یهود را و مسلمانان را، کشور‌هایی که هر روز جنایات اسرائیل را می‌بینند به روی خودشان هم نمی‌آورند. نمی‌دانم این مفت‌خوران گردن کلفت چه خیال کرده‌اند فکر کرده‌اند اگر اسرائیل فلسطین را فتح کند دیگر به‌ آن‌ها کاری ندارد البته الان که بیشتر فکر می‌کنم می‌بینم چرا باید با سگان‌ دست آموز خود کاری داشته باشند.

مردم باز هم آمدند و همان شعار‌ها را ‌دادند مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر انگلیس، و خلاصه همان شعار‌هایی که مخصوص این روز است. آقای لاریجانی‌ نماینده مردم قم و رئیس مجلس آمد وقبل از نماز جمعه صحبت کرد و بعدش آقای امینی خطبه‌های نماز جمعه را خواند البته آقای شمس هم گاف باحالی داد،  قبل از نماز پشت تریبون نماز جمعه گفتند « براردان و خواهرانی که در خیابان ارم نماز می‌گزارند قبله مستقیم به سمت قبله است».

من معتقدم روز قدس روز اسلام است روز ایران و روز تمام کسانی که از ظلم و ستم زورگویان نفرت دارند روز قدس متعلق به هیچ رنگی نیست متعلق به هیچ گروه و حذبی نیست همانطور که همه ثابت کردند نیست. روز قدس متعلق به فلسطین و نفرت از قدرتمندان و زورگویان است.

مرتبط
گزارش دیگری از شهر قم
گزارشی از تهران
سبزهای قم در روز قدس خواب ماندند!
وعده ما بعداز ناهار! راهپیمایی سبز! روز قدس
امروز ایران، امروز قم
من به نماز جمعه رفته بودم
روز قدس و درگیری و آشوب توسط سبز ها با مردم و بسیجیها
در آرزوی صداقت سبز

و هنوز هم هست...


چهارشنبه 88 شهریور 18

عنوان و خدا میخندد!

وقتی صحبت از محبت خدا می‌شود اگر گفته شود محبت خدا نامحدود است جای تعجبی ندارد. خدا خودش نامحدود و در هیچ ظرف و مظروفی نمی‌گنجد پس محبتش هم باید نامحدود باشد.

شاید شما مضمون این جمله را شنیده باشید«کسی که چیزی را می‌دهد خودش باید تمام آن چیز را داشته باشد» یعنی مثلا اگر به کسی زنده بودن عطا می‌کند باید خودش زنده باشد و نهایت زنده بودن را داشته باشد اگر خودش به کسی احسان می‌دهد باید خودش نهایت احسان را داشته باشد اگر خودش به کسی زیبایی می‌دهد باید خودش نهایت آن را داشته باشد. قسمتی از تابلوی خلقت

معقول نیست کسی چیزی را که ندارد به کسی بدهد. چون از آن نداشته هیچ تصوری ندارد و بیشتر از آنچه که خودش هم دارد تصوری نداد مثلا اگر شما ده تومان پول دارید هیچ وقت نمی‌توانید 11 تومان صدقه بدهید چون دارایی شما 10 تومان است و اگر می‌خواهید صدقه بدهید یا باید 10 تومان بدهید یا کمتر از آن، بیشتر از آن نمی‌شود یعنی امکان ندارد.

شعر معروفی است شاید همه شنیده باشید.
حُسن یوسف در دو عالم کس ندید           حسن آن دارد که یوسف آفرید.

انسان بدون مادر نمی‌شود.به همین علت ما مادر‌های مختلفی را  دیده‌ایم، دروبرمان زیاد هستند مادر‌های مهربانی که توصیف این مهربانی کار بسیار سختی است و شاید اصلا قابل توصیف نباشد. مثل مادر مهربانی که پسرش او را به خاطر همسرش به تنور آتش انداخت و زمانی که مادرش را ترک می‌کرد مادر از میان شعله‌های آتش فریاد زد پسرم مواظب سنگ جلوی پایت باش.

خدا خودش می‌گوید محبت من نسبت به بندگانم از محبت این مادر هم بیشتر است.

حال فردی را تصور کنید که در بیانی تمام توشه، آب، غذا، نان و خلاصه همه چیزش را از دست داده و به دنبالش می‌گردد و زمانی که بعد از ساعت‌ها این توشه را پیدا می‌کنه چه حالی دارد چقدر خوشحال می‌شود انگار تمام دنیا را به او داده اند و خلاصه خوشحالی بدون وصفی خواهد داشت.

باور می‌کنید خداوند بارها خود را چنین وصف می‌کند زمانی که بنده‌ای به طرف خدا می‌رود و از او طلب آمرزش و بخشش می‌کند. می‌فرماید خوشحالی من از خوشحالی فردی که تمام توشه گم‌شده خود را در بیابان پیدا کرده بیشتر است.

خدا این شب‌ها خوشحال است. خدا می‌خندد. هم از اینکه بهترین بنده‌اش را فرار خوانده و هم به خاطر اینکه بنده‌های گم کرده‌اش را پیدا کرده. آن‌هایی که دست خدا را رها کرده بود وقتی خدا دستشان را احساس می‌کند می‌خندد خنده‌ای از روی لذت و شادی.

خدا چقدر مهربانست است!!!؟؟؟


دوشنبه 88 مرداد 26

عنوان لذت بردن!

اگر قرآن را به همراه درک معنا «حالا نمی‌گویم مفهوم چون قرآن لایه‌های پنهان زیادی دارد» خوانده‌ باشیم و اندکی با زبان عربی آشنایی داشته باشیم لذتی غیر قابل توصیف را حس می‌کنیم. درک معنایی که همراه با خواندن تفسیر سوره و شان نزول آن باشد. همراه با وقایع تاریخی که در زمان نزول سوره اتفاق افتاده او همچنین کلام امامان معصوم در تکمیل معنای آیه.

شاید شده باشد گاهی به چیز‌های عجیبی در قرآن برخورد کرده باشید که اگر در جای دیگری غیر از قرآن به آن بر می‌خوردید برای‌تان قابل قبول نبود. داستان‌های عجیبی و حکایت‌های جالبی که قرآن بیان می‌کند یکی از این مطالب جالب و عجیب است.

نمی‌دانم تا به حال شما به داستان حضرت موسی و خضر در قرآن برخورد کرده‌اید؟ البته که برخورد کرده‌اید، اما آیا به دنبال لایه‌های زیرین این داستان به دنبال تفسیر و توضیحی در این داستان گشته‌اید؟ آیا تا به حال به این فکر کردید که دو پیامبر به هم می‌رسند و یکی به دیگری در قبال‌ کار‌هایی که انجام می‌دهد اعتراض می‌کند و خلاصه هزاران سوال دیگر که اگر با کمی تامل این سوره را خوانده باشید شاید سراغتان آمده باشد.

برای من قابل قبول نیست که چون قرآن گفته پس همین است. درست است که قرآن گفته و کلام قرآن صادق و راستین است اما چرا قرآن این حکایت را بیان کرده، برای اینکه ما بخوانیم و بعد بگویم چون قرآن گفته درست است و به درک معنای واقعی و هدف خداوند از بیان این گونه حکایات نرسیم؟

داستان حضرت موسی و خضر که در سوره کهف گفته شده خواندنی است حتما بخوانید آن هم با تفسیرش، اصلا توصیه می‌کنم این تفسیر این سوره قرآن را در ماه رمضان بخوانید و خواندن تفسیرش را یکی از برنامه‌های عبادی خود در ماه رمضان قرار دهید. این سوره علاوه بر اینکه داستان زیبای حضرت موسی و خضر را دارد به بیان داستان چهل روز قطع وحی از پیامبر و همچنین داستان اصحاب کهف و داستان ذوالقرنین می‌پردازد.

برای من مواجهه دو پیامبر جالب است. موسی که از طریق وحی از وجود پیامبری در زمان خود مطلع می‌شود که علم خدادادی دارد عملی که مشخص می‌شود حضرت موسی ندارد. حضرت خضر به عنوان پیامبر عالمی از طریق وحی به موسی معرفی می‌شود و طبق روند خاصی که باز هم از طریق وحی مشخص شده به خضر را ملاقات می‌کند.

داستانش را حتما خودتان بخوانید چون این طور از خواندن داستان بیشتر لذت می‌برید .اما در نحوه مواجه‌ی این دو پیامبر دقت کنید پیامبر که مامور به ظاهر است و پیامبری که مامور به باطن امور است. با اینکه حضرت موسی تعهد کرده است که به حضرت خضر در قبال کار‌ها و اعمالش اعتراض نکند اما نمی‌تواند جلوی خود را بگیرد و در مقابل تمام کار‌هایی که خضر انجام می‌دهد اعتراض می‌کند و گاهی حتی با لهنی ملایم و متواضعانه توبیخش می‌کند در قبال کاری که انجام می‌دهد.

وقتی که حضرت موسی می‌داند که حضرت خضر علمی خدادادی دارد و حضرت خضر خودش پیامبر است با وجود این در قبال کار‌هایی که انجام می‌دهد حتی سوال هم نمی‌کند گاهی توبیخش می‌کند یا حرفی می‌زند که نشانه اعتراض اوست.

حال سوال این است که وقتی پیامبری به نام موسی به پیامبری به نام خضر می‌رسد و می‌داند که پیامبر است و می‌داند که علم خدادادی دارد علمی که هر کسی نمی‌تواند داشته باشد علمی که خداوند فقط می‌دهد و اکتسابی نیست، با این وجود در قبال کار‌هایی که به ظاهر درست در نمی‌آید اعتراض می‌کند، چرا ما انسان‌ها گاهی اوقات حرف‌های انسان‌های دیگری که هیج حجیتی ندارند حرف‌هایی که به ظاهر درست در نمی‌آید حرف‌هایی که ادعا می‌کنند از باطن می‌زنند حرف‌هایی که از ارتباط با امام زمان می‌زنند از ارتباط با غیب می‌زنن واقعا چگونه می‌شود به این حرف‌ها اعتماد کرد و این گونه حرف‌ها را قبول کرد.


پنج شنبه 88 مرداد 22

عنوان اندکی تامل!

قرآن و سنت از مهمترین منابع اسلامی‌اند. البته عقل که در حیطه این دو تعریف شده و اجماع هم که خودش برای خود داستانی دارد از منابع هستند اما مهمترین‌شان همان قرآن و سنت هستند.

در حجیت و استناد به قران هیچ جای شکی و شبهه‌ای وجود ندارد اما برای به حجت قرار دادن احادیث یا همان سنت احتیاج به بحث و فحص  فراوان است. بحث حجیت سنت و احادیث وارد شده و رسیده بحث مهمی است و اختلافات اساسی خیلی از علما نیز از همین‌جا نشات می‌گیرید. اینکه حدیث را چه کسی نقل کرده آیا کسانی که نقل کرده‌اند انسان‌های قابل اعتمادی بودند در زمان خودشاk صادق و امین بودند و خلاصه شرایط فراوانی که در حجیت و عدم حجیت یک حدیث تاثیر فراوان دارد.

این علم آنقدر مهم و تاثیر گذار است که منجر به تاسیس شاخه‌ی جدیدی از علم به نام علم رجال شده است. علم رجال همانطور که از اسمش مشخص است به بررسی افرادی که احادیث را نقل کرده‌اند می‌پردازد.

بنابراین تفاوت حدیث و قرآن در این است که وقتی کسی قرآن می‌خواند به چیزی به عنوان حجیت و عدم حجیت آن فکر نمی‌کند و فقط در معنای آن خورد می‌شود و از رسیدن به کشف‌های بیشتر و فهمیدن معنای آن لذت می‌برید. اما در مواجهه با احادیث مهمترین دغدقه عجیت و عدم عحیت حدیث است.

با توجه به محدودیت‌هایی که ائمه داشتند و انواع انسان‌هایی که به هر دلیلی دروبرشان بودند و انواع انگیزه‌ها برای جعل گفتار‌های امام  و حتی پول‌هایی که معاویه برای جعل کردن حدیث از پیامبر خرج کرد و خلاصه دلایل فروانی که تمسک کورکورانه به احادیث را کمی مشکل کرده دسترسی و قرار دادن کتاب‌های احادیث به دست افراد غیر نخبه که اهمیتی به سند و افرادی که حدیث را از امام معصوم نقل کرده‌‌اند نمی‌دهند باعث بروز کج‌روی‌های فاحشی از دین شده که مطمئنا جلوگیزی از آن منوط به قرار دادن منابع متقن و یقینی به دست شیعیان و مسلمانان شده است که جای کمتر شبه و ایرادی در آن باشد.


دوشنبه 88 مرداد 19

عنوان مسجد جمکران

ابوعامر که مطرود جامعه مسلمین شده بود آمد و طرحی  ریخت برای ساختن مسجدی به نام ضرار که جمعی از دوستان و منافقانش را در آن‌جا جمع کند اما پیامبر اسلام از طریق وحی از این توطئه با خبر شد و دستور تخریب این مسجد را داد.
مسجد سنگر خداست و جایگاهی است که مردم برای به خدا پناه بردن به آنجا می‌روند. جایی است برای نشان دادن وحدت مسلمانان. جایی که مسلمانان جمع می‌شوند و اعمال خود را از نماز خواندن تا قرآن خواندن و ... را در آنجا قرار می‌دهند.
حالا واقعا این وجه اعتبار و تقدسی که مسجد دارد از کجا آمده آیا به واسطه اینکه اسمش مسجد می‌شود مسجد این‌همه معتبر است یا به واسطه کار‌ها و اعمالی که در آنجا باید انجام داد؟ احتمالش کم است که مسجد فی نفسه و بدون اعتبار اعمالی که در آن انجام می‌شود  مقدس باشد. مسجد اهمیت دارد به واسطه اعمالی که در آن انجام می‌شود به واسطه ورود و خروج فرشتگان در آن بواسطه حضور همیشگی معنویت و خدا پرستی در آن. پس هر جا که بویی از معنویت بدهد هرجا که مسجد باشد و جایگاهی برای مسلیمن باشد هر جا که مسلمانان برای عبادت به آنجا می‌روند و در آنجا عبادت می‌کنند مقدس و قابل احترام است. چون محل عبادت و سجده‌گاه بندگان خداست.
مهم نیست که شاعبه ساخته شدن مسجد از کجا آمده، بواسطه خوابی باشد به واسطه نذری باشد یا حتی به واسطه یک رویای صادقه باشد در هر صورت وقتی مسجدی بنا شد و محل سجده و عبادت بندگان خدا شد مقدس است و جایی برای ایرادگیری و گمانه زنی برای آن نیست که این فلان درست شده یا فلان کس درستش کرده یا از این نوع حرف‌ها مهم این است که این مسجدی که درست شده آیا واقعا مسجد است و محل عبادت بندگان خدا یا خیر؟

مسجد مقدس جمکران


وقتی از مسجد جمکران صحبت می‌کنیم اولین چیزی که توجه ما را جلب می‌کند این است که این مسجد توسط شخصی که بعضی می‌گویند در خواب و بعضی می‌گویند در بیداری به دستور مستقیم امام زمان (ع) ساخته شده.
آنچه که ما در مورد مسجد جمکران می‌بینم نشان دهنده مسجدی است که مردم از تمام نقاط کشور و حتی جهان برای گذاردن نماز و عبادت به آنجا می‌آیند شب‌های سه شنبه این مسجد شلوغ می‌شود نیمه شعبان که می‌شود میلیون‌ها نفر برای عرض ارادت و نماز گزاردن به آنجا می‌روند با این همه آیا می‌شود این مسجد را مسجد ننامید؟ آیا جایی که مسلمانان زیادی برای عبادت انتخاب می‌کنند مسجد نیست؟
و اما اینکه آیا امام زمان هم به مسجد جمکران می‌آیند یا نه، سوال دیگری است. وقتی مکانی نام مسجد نهاده شد و مسجد شد و این یعنی سنگر خدا شدن مگر امکان دارد امام زمان در آنجا رفت و آمد نکند؟ آن هم امام زمانی که ما می‌شناسیم و از او و در مورد او شنید‌ه‌ایم. امام زمانی که با شیعیان  و دوست‌داران و پیروان خود رئوف و مهربان هستند امام زمانی که وقتی ظهور می‌کند همه می‌گویند ما او را دیده‌ایم ما او را می‌شناسیم. امام زمانی که به امور شیعیان خود رسیدگی می‌کند و خلاصه هزاران حدیث منقول دیگر.
چگونه می‌توان باورد کرد که امام زمانی با این خصوصیات در جمع دوست‌داران خود حاضر نشود؟
حتی اگر تمام داستا‌ن‌ها و صحبت‌هایی که در مورد تاریخچه جمکران می‌کنند دروغ و نیرنگی بیش نباشد اما در حال حاضر این دروغ و نیرنگ جایی ندارد و مسجد جمکران تبدیل شده به محل تجمع دوستداران و عاشقان امام زمان که به آنجا می‌آیند و نماز و دعا می‌خوانند و برای تعجیل در فرجش دعا می‌کنند. مسجد جمکران به تذکر و تذکاری برای وجود مقدسی چون امام زمان تبدیل شده و این هیچ عیب و ایرادی ندارد.
مسجد جمکران به جایگاهی برای تضرع و خشوع در مقابل خداوند و طلب و تمنا برای تعجیل در فرج تبدیل شده. شاید جایی برای مقایسه با کعبه وجود نداشته باشد اما مسجد جمکران همچون کعبه که تذکر و تذکاری برای وجود خدا برای توجه به خدا برای وصل به خدا است جمکران نیز در حال حاضر همچین نقشی را ایفا می‌کند.
مثل معروفی هست که می‌گوید هر چه از دیده برود از دل هم برود شاید رمز و راز مکان‌ها مقدسی چون کعبه و مسجد جمکران و امثال آن همین باشد این باشد که مردم بیایند و در مکانی مقدس به یاد شخصی خاص باشند وقتی که جایی به نام کسی ثبت شد و ماندگار شد جایی که قابل دیدن و لمس کردن باشد از یاد رفتنش سخت‌تر می‌شود.
مسجد جمکران مقدس و شاید بالاتر از دیگر مساجد است به خاطر اینکه یاد امام حاضر، امام زنده‌ای که در غیب به سر می‌برد را زنده نگه می‌دارد هر آنچه که باشد این مسجد، مسجد امام زمان است و قعطا امام زمان به آنجا رفت و آمد دارد برای دیدن شیعیانش برای دیدن صفوف دوست‌دارانش.
امام باید دقت کرد که این مکان مقدس به بیراهه نرود و فقط همان مسجدی باشد که شیعیان و دوستداران امام زمان به آنجا می‌آیند و برای تعجیل در فرجش دعا می‌کنند مثلا چاهی نسازند و بگویند نامه‌هاتان را آنجا بیندازید تا امام زمان بخواند و حتما می‌خواند و جواب می‌دهد و از این کج روی‌ها حتی اگر اسناد این چاه بسیار معتبر باشد این کار‌ها زیاد عقلانی نیست و تنها فایده‌ای که دارد هدف و تقدس این مسجد را زیر سوال می‌برد.
مسجد جمکران جای چاه درست کردن و نامه نگاری نیست جای عبادت و تضرع در پیشگاه خداست جای به یاد مهدی(عج) بودن است.

چهارشنبه 87 بهمن 30

عنوان دستهاتان را در گوشتان بگذارید!

به او پنبه داده بودند که در گوش‌هایش بگذارد تا نکند صدای او را بشنود و گمراه شود. به همه می‌گفتند که او یک ساحر است با حرف‌هایش مردم را سحر می‌کند. اگر می‌خواهید وارد کعبه شوید و سالم بمانید پنبه در گوش‌هایتان بگذارید تا صدایش را نشنوید!
اما او کنجکاو بود وقتی طوافش تمام شد نزدیک رفت صدا که به گوشش رسید زیبا و ارام بخش بود حرف‌ها، جذب کننده بود. پنبه‌ها را برداشت تا صدا را بهتر بشنود. رفت کنارش نشست. صدا پر از شور واحساس بود پر از ایمان بود.
پنبه را برداشت و شنید و مسلمان شد.
کتاب‌هایش را جمع می‌کنند. نباید کتاب‌هایش را بخوانید اگر کتاب‌هایش را بخوانید سحر می‌شوید گمراه می‌شوید مهم نیست چه می‌گوید مهم این است که مخالف ماست پس حرف‌هایش هم به درد نمی‌خورد.جنگ با شنیدن کتاب‌هایش باید جمع شود باید سوزانده شود باید...!
آمده سخرانی کند، دارد فلان فیلسوف، فلان فیلم، فلان سریال را نقد می‌کند. از او می‌پرسی آقا شما چند تا از کتاب‌های این بنده‌خدایی که نقد می‌کنی خوانده‌ای. حتی نمی‌تواند اسم یک کتاب او را بگوید!
از او می‌پرسی به نظر شما فلان سکان فیلم که فلان بازیگر آمد و فلان کار کرد چطور بود؟ می‌گوید الان حضور ذهن ندارم یادم نیست از او می‌پرسی فلان بازیگر(اسم بازیگری را می‌بری که اصلا در فیلم بازی نکرده) که در فیلم باز کرد چطور بود؟ می‌گوید مهم نیست که چطور بازی کرد مهم این است که توانست یک نقش ضد فلان را به خوبی بازی کند!...
باور نمی‌کنید!؟
به بنده‌خدا بد و بیراه می‌گوید، نقد می‌کند، حرف می‌زند، به او می‌گویی راستی گوش دادی این بنده‌خدایی که نقدش می‌کند و در موردش به این راحتی حرف می‌زنی و فحش می‌دی دیشب سخنرانیش چه گفت؟
می‌گوید: ولش کن همه‌اش چرت و پرت می‌گوید...!
برایم قابل قبول نیست وقتی از فلانی می‌پرسی چرا بوف کور نخوانم چرا هیوم نخوانم چرا نیچه نخوانم و یا چرا فلسفه نخوانم جواب‌های سرسری و تکراری و آن جواب‌هایی که از همه شنیده می‌شود،‌ جواب‌های روتین و ...
قبول نمی‌کنم حرف منتقدی یا مخالفی را که وقتی احمدی نژاد سخنرانی می‌کند دارد فیلم می‌بیند یا در اینترنت چرخ می‌زند یا خوابیده است.
تازه وقتی که به او می‌گویی سخنرانی دیشب یا سخنرانی فلان جایش را گوش دادی می‌گوید ولش کن بابا حالش را ندارم. اما هر جا اسم احمدی نژاد می‌آید اولین کسی است که از دهانش به فحش و ناسزا و تحلیل‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و خلاصه هزار چیزی دیگر باز می‌شود.
قرار نیست احمدی نژاد خوب باشد حتی اگر بد هم باشد باید به حرف‌هایش گوش کرد.(البته این‌ها فقط یک سری حرف روشن‌فکرانه و برای دیگران است !)
فکر می‌کنم او تنها رئیس جمهوری است که می‌آید تلوزیون و صحبت می‌کند برای مردم، گزارش می‌دهد از دولت می‌گوید از عملکرد دولت می‌گوید از نحوه کار قوا می‌گوید و خلاصه از خیلی چیز‌ها می‌گوید فقط لازم است امتحان کنید. درست است که در صحبت‌هایش تکه پرانی می‌کند کمی دولتش را تحویل می‌گیرد اما من صداقت را در حرف‌هایش حس می‌کنم و این به این به این معنا نیست که بگویم اشتباه ندارد یا بخواهم اشتباهاتش را با خدماتش بپوشانم. در هر صورت او هم اشتباه می‌کند مثل همه ما که شاید برخی از این‌هایی که ما فکر می‌کنیم اشتباه است به خاطر بی اطلاعی ما باشد از هزار مسئله نگفته.


دوشنبه 87 بهمن 28

عنوان چرا اربعین؟

زینب بر می‌گردد و تمام صحنه‌هایی که چهل روز پیش در صحرای کربلا برایش اتفاق افتاده  به یاد می‌آورد نه اینکه از یادش رفته باشد درتمام این چهل روز با عزای بزرگی زندگی کرده و زنده بوده است اما در این روز انگار دوباره همه چیز را می‌بیند.
عدد چهل در ابیات عرفانی و اخلاقی و اسلامی عدد مقدسی است.
چله نشینی عرفانی، چله گرفتن برای ترک یک عمل زشت یا انجام یک عمل مثلا چله زیارت عاشورا، چله دعای عهد، چله مسجد سهله و خلاصه از این عدد چهل زیاد استفاده شده.
حضرت آدم بعد از اینکه از بهشت اخراج شد 40 روز گریه کرد.
در تمام این چله نشینی‌ها و چله‌های اخلاقی، بعد از چهل روز یک روحیه و رویه خاصی بر اساس آن عمل یا کاری که چهل روز انسان انجام داده بر او حکم فرماست و تقریبا کار سخت و مشکل را انجام داده، در حقیقت روز چلهم ثبوت و امضای کار خورده.
شاید بی حکمت نباشد که روز چهلم یعنی چهل روز بعد از گذشتن شهادت امام حسین (ع) روز ثبوت این پیروزی باشد روزی که با عاشوار متصل است و در حقیقت تکمیل کننده این نهضت بزرگ و مهری بزرگ بر ماندگاری و همیشه‌گی بودن این قیام است.
مهری جاویدان بر چهره تاریخ از ظلم و ستمی که یاران یک پیامبر بر فرزندان او کردند به خاطر دنیا و جاه طلبی، آن‌هم کسانی که بارها و بارها «بیشتر آدم‌هایی که در سپاه یزد بودند» لطف و رحمت این خاندان را دیده بودند.
این ظلم و ستم از قبل از عاشورا شروع شد و تا اربعین ادامه داشت. امام حسین(ع) که شهید شد فرزندانش را به اسیری گرفتند و از این شهر به آن شهر بردند این همان ادامه نهضت حسینی بود لازم بود برای ماندگاری این نهضت چهل روز مداوم این ظلم و ستم ادامه داشته باشد.
این شاید همان اکملت و لکم دینکم عاشورا باشد روزی که مهر تکمیل بر نهضت عاشورا خورد روزی که با امضای زینب صبور در تاریخ ثبت شد.


یکشنبه 87 بهمن 27

عنوان درنگی بر کلاس درس امیر

یادم می‌آید دو دوست داشتم که خیلی با هم عجین و عیاق بودند یکی ضعیف‌تر و ظریف‌تر و دیگر قوی‌تر و محکم تر.کلامی از نهج‌البلاغه حضرت امیر مومنان
دوستی این دو باعث موفقیت‌های زیادی برای آن‌ها شده بود. همیشه با هم درس می‌خواندن همیشه با هم بودند و خلاصه اساسی داشتند پیشترفت می‌کردند البته این بیشتر برای ضعیف‌تر بهتر شده بود چون پیشرفت زیادی در درسش کرده بود.
دنیا که همیشه یک جور و یک مدل نیست. بعد از مدت‌ها دوستی، این دوست تبدیل شده به یک دشمنی و عداوت بعد از وابستگی‌ها فراوان و انجام دادن یک‌سری کار‌های بی‌معنی ودردسر درست کردن برای یکدیگر و خلاصه به مدیر مدرسه رسیدن و هزار دوستی این دو تبدیل شد به دشمنی.
الان که داشتم نهج‌البلاغه می‌خواندم به یاد این دو دوست افتاد که امام علی در یکی از سخنان زیبایش چه زیبا بعضی از کار‌های این دو دوست را برایم تشریح کرد.
وقتی این دو دشمن شدند آن دوست قوی‌تر همه‌اش می‌خواست آن دوست دیگر را اذیت کند آنقدر که تمام این‌کار باعث بد شدنش و نگاه بد من ودیگران نسبت به او شد.
اذیت‌های مزخرف و دیوانه‌بازی‌هایی که شاید جای گفتنش نباشد
حضرت علی کسی را دید که بر ضد دشمن خود که به او زیانی رسانده بود تلاش و جزع و فزع می‌کرد وقتی حضرت این فرد را دید به او گفت:
تو مانند کسی هستی که که نیزه در بدن خود فرو می‌برد تا دیگری را که در کنار اوست بکشد.(نهج البلاغه حکمت 296)
البته این نهج‌البلاغه انقدر حرف برای گفتن دارد که واقعا آدم برایش سخت است که از بین ای‌ن همه حکمت کدام را انتخاب کند. من که شدیدا لذت می‌برم


شنبه 87 بهمن 26

عنوان تنهایی

امشب عجیب احساس تنهایی می‌کنم. اصلا حس درس خواندن ندارم.
با اینکه هر چه هست در تنهایی است اما تنهایی را دوست ندارم. اگر فکری هست که ریشه می‌گیرد در تنهایی است اگر درس خواندنی هست در تنهایی هست اما با اینکه فکر کردن و مطالعه کردن را دوست دارم اما اصلا با تنهایی رابطه‌ای ندارم.

یک  ضرب‏المثل معروف هست که هم خرما رو می‌خوای هم خدا!
آره دیگه آدم بعضی وقتا همه چیز رو با هم می‌خواد.

چند روز پیش با یکی از آشنایان  بودم خیلی سفارش شدید می‌کرد که درسم را بخوانم  و ادامه بدم تا آنجایی که می‌توانم. می‌گفت: این دوره زمونه دیگه لیسانس و فوق لیسانس و این‌ حرفا همش یه حرف و یه مدرک بی اهمیت. 

 درس خوندن و رسیدن به مراحل بالاتر احتیاج به سعی و تلاش بیشتر دارد. احتیاج دارد که آدم از خیلی از دوست‌داشتنی‌هاش بگذرد. احتیاج دارد سختی بیشتری بکشد و شاید این تنهایی‌ها و خیلی از تنهایی‌ها دیگر از همین سختی‌ها باشد.

از قدیم مشهور است که با دود چراغ خوردن سختی کشیدن آدم به جاهای بزرگ می‌رسد. مهم برای یک آدم این است که برنامه‌ خودش را بر اساس دوست‌داشتنی‌های بزرگ و هدف‌های بزرگش بچیند و برای رسیدن به آن هدف دقیق برنامه‌ریزی کند و تلاش کند که به‌ آن برسد.

وقتی که برنامه ریزی کرد و تلاش کرد مطمئنا این تلاش و زندگی برایش لذت بخش می‌شود و این خودش یک هدف بزرگ برای رسیدن است.
اما بعضی وقت‌ها برخورد دیگران نگاه کردن دیگران توقعات دیگران این لذت را از آدم می‌گیرید لذت تلاش برای رسیدن به هدف را نابود می‌کند و حتی این لذت را تبدیل به یک عذاب و رنج درد آور می‌کند.

امروز حدود دو ساعت و نیمی در جلسه امتحان بودم اصلا نفهمیدم وقت چطوری گذشت فقط وقتی به خودم آمدم دیدم وقت کمی‌ مونده ولی هنوز من سوالاتی رو جواب ندادم.
جنبیدم و خودم رو رسوندم. بد نبودم. ولی امتحان و آزمون مهمتر برای من یک هفته دیگه است یعنی صبح جمعه. 


<      1   2   3   4   5   >>   >