سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پنج شنبه 87 مرداد 3

عنوان این جان من ، این خون من، همه و همه فدای وطنم

«درست است که با دولت ایران مشکل دارم ولی هر گونه که باشد باز هم ایران وطن من است هیچ شخصی و هیچ دولتی حق تعرض به وطنم ایران را ندارد و هر کس بخواهد پا فرار تر بگذارد من و امثال من مثل کوهی در مقابل‌شان خواهیم ایستاد »
اشتباه نکنید این حرف من نیست.
خواب و نیمه خواب بودم ساعت حدود یک و نیم یا شاید دو نصفه شب بود. ماشین تکانی خورد و من هم بیدار شدم. جناب راننده رادیو را روشن کرده بود. رادیو فردا.
بحث در مورد جنگ بود؛ جنگ آمریکا و ایران که تقریبا بحث اصلی همه رسانه های فارسی زبان و غیر فارسی زبان خارج است کشور است.
داشت صدای ایرانیانی را پخش می‌کرد که با آن‌ها تماس گرفته بودند و گفته بودند از ایرانشان، ایران عزیزیشان.
این سخن برایم جالب بود البته اکثر کسانی که صحبت‌شان پخش می‌شد مخالف با جنگ بودند.
نوشتم تا بگوییم به عنوان یک جوانی ایرانی و وطن دوست آنقدر از غرب و شرق و هر گونه متجاوزی بدم می‌آید آنقدر از کاپیتولاسیون بدم می‌آید از هر نوعش که باشد چه خارجی چه داخلی.
می‌گویم و می‌دانم که پاهای آن بیگانگانی که به قصد اشغال وطنم، بر خاک مقدس ایرانم بگذارند قطع خواهم کرد.
آنقدر از خواندن تاریخ ایران به خاطر حضور اشغالگران بدم‌‌ می‌آید که حاضر نیستم به هیچ وجه دوباره وطنم و کشورم و مردم ایرانم طعم تلخ اشغال و اشغالگری و فلاکت را بکشند.
این جان من ، این خون من، همه و همه فدای وطنم و کشورم و از همه این‌ها مهم‌تر دینم است.
اگر عربی اگر شرقیی اگر غربیی و هر کس دیگر بخواهد برای خود جایی پایی در کشورم بسازد با خون و جان خودم به آتش خواهم کشید او را.
دیگر دوست ندارم مغولی کشورم را ویران کند دیگر دوست ندارم اسکندری کشورم را مال جیران کند، دیگر دوست ندارم ، یعنی نمی‌خواهم ونمی‌گذارم خاک ایرانم به پای بیگانگان کثیف و نجس شود تا مجبور باشیم برای پاک کردن این نجاست خون‌های دیگر نثار کنیم.
تو اگر بیای، یعنی نمی‌آی.
اگر بیایی، یعنی بازگشتی برای تو نیست.
 اگر بیای دیگر امیدی برای تونیست.
باید و باید تو زیر چکمه‌های من و دوستان من و هم وطنان من جان دهی، اگر بیایی.
 آری با تو ام ای اشغالگر، با شما حرف می‌زنم ای کسانی که در خواب‌های بچه‌گانه خود خیال خام تجاوز به ایران را می‌پرورانید.
اینجا ایران است سرزمین عاشقان علی، سرزمین مردانی که از علی و حسین خو گرفته اند و نمی‌توانند جای پای شما را در خاک خود ببینند.
اینجا ایران است سرزمین مستان وطن، عاشقان وطن، سرزمین رستم و سهراب، سرزمین شهید باکری‌ها و همت‌‌ها، سرزمین چمران‌ها و زین الدین‌ها.
تو که هنوز طعم تلخ شکست زیر دندان‌هایت هست. مگر از یاد برده ای، مگر نمی‌دانی همه این جوانان همت هستند، زین الدین هستند.
برای ایرانم، برای وطنم برای جان و تنم می‌دهم هر‌ آنچه باید بدهم.
چگونه باید بگویم که اینجا افعانستان نیست، عراق نیست، اینجا ایران است.