سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوشنبه 87 تیر 10

عنوان بیایید پیامبر(ص) را بیشتر بشناسیم

خیلی اتفاقات در تاریخ هست که اگر بخواهیم ساده از آن بگذریم خیلی چیز‌ها نادیده گرفته می‌شود.
یکی از این اتفاقات جریان فتح مکه است.
بیاید جریان فتح مکه را به طور اختصار باهم مروری بکنیم.
بعد از گذشت هشت سال از هجرت اجباری پیامبر(ص) و مسلمان، بعد از پا گرفتن اسلام و گرویدن انسان‌های بیشتر به اسلام  و قدرتمند شدن اسلام و مسلمانان پبامبر(ص) تصمیم به فتح مکه گرفت.
مکه اهمیت زیادی برای مسلمانان داشت. چون عده ای از مسلمانان اهل خود مکه بود از جمله پیامبر که خانه و کاشانه خود را به خاطر اسلام رها کرده بودند و درثانی کعبه که خودش اهمیت زیادی داشت و قبله مسلمانان شده بود در مکه قرار داشت.
خداوند نیز با نزول سوره نصر  و آیاتی از سوره فتح بر پیامبر بشارت فتح مکه و پیروزی را داده بود.
این  قصد را پیامبر از مسلمانان مخفی می‌کرد و فقط در اوایل با حضرت علی(ع) در مورد این قصد مشورت می‌کرد ولی بعد از مدتی چند تن از مهاجرین از این قصد پیامبر(ص)مطلع شدند و حاطب که در مدینه نزدیکانی داشت نامه‌ای توسط زنی‌‌ یهودی به نام ساره که نامه را د رموهای خود مخفی کرده بود، به مکه فرستاد. اما خداوند پیامبر(ص) را از این امر مطلع کرد و پیامبر حضرت علی(ع) و طلحه مامور کرد تا آن زن و نامه را باز گردانند و آن‌ها نیز موفق به این کار شدند.
رسول خدا با حدود دوازده هزار نفر به برای فتح مکه به راه افتاد و مکه را فتح کرد.
پیامبر چون قصد داشت این فتح بدون خونریزی باشد و ایشان باعث جنگ و خونریزی نباشد پرچم را که اول به دست سعد بن عباده بود به خاطر اینکه می‌گفت امروز روز انتقام است، گرفت و  به حضرت علی (ع) داد.
ابوسفیان و دیگرسران قریش وقتی سپاه منظم و پرشور پیامبر(ص) را دیدند تسلیم شدند و مسلمانان بدون خون و خونریزی وارد مکه شدند و ندای اذان اولین بار از بام کعبه در مکه طنین انداز شد.
پیامبر (ص)با مسلمانان نماز خواند و بعد از اتمام نماز رو به مشرکان و اهل مکه که منتظر انتقام و عقوبت کار های خود بودند، رو کرد و فرمود: در حق خود چه می‎گوئید و چه گمان دارید؟
مردم مکه گفتند: سخن به خیر گوئیم و گمان نیک داریم برادری کریم و برادر زاده کریمی و بر ما قدرت یافته‏ای.
پیامبر(ص) فرمود من آن گویم که برادرم یوسف گفت لا تثریب علیکم الیوم.
آنگاه فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاءـ بروید که همه آزادید. (1)
اما چند نکته قابل توجه در این جریان وجود دارد که نشان از شخصیت والای پیامبر دارد.
1. بخشش حاطب.
وقتی خداوند پیامبر(ص) را از نفاق و کار حاطب آگاه کرد. پیامبر(ص) حاطب را احضار کرد و حاطب گفت ای پیامبر(ص) زن و فرزندان من در مکه بودند و به خاطر بیم از جانشان چنین کردم.
با اینکه قانون مشخصی در همه‌جا برای منافقان وجود دارد و آن مرگ است اما پیامبر(ص) به خاطر اینکه حاطب حتی به ظاهر به اشتباه خود پی برده بود او را بخشید.
2.بخشش تمام اهل مکه به جز چندین نفر که بر‌خی از‌ آنها به وساطت اشخاص دیگر یا با درخواست بخشش از پیامبر(ص) بخشیده شدند. همان‌هایی‌ که صلح حدیبیه را شکستند.
از یاد بردن بدی‌های مکیان در حق پیامبری (ص) که حال به قدرت رسیده و حتی عقل هم به او اجازه مجازات می‌دهد کاری بسیار بزرگ و ستودنی است. جایی که خیلی از مسلمانان قائل به این بودندکه روز انتقام است و باید انتقام دیگر مسلمانان که به دست کفار کشته شدند راگرفت. روزی است که باید انتقام تمام دردها و بلاها را گرفت. اما پیامبر(ص) همه را بخشید.
شاید بد نباشد که بگویم پیامبر چه کسانی را بخشید تا ارزش کار پیامبر روشن شود.
آن سنگ‌ها را یادتان می‌آید. همان سنگ‌هایی که بار‌ها و بارها خجالت زده پیامبر(ص) شدند همان سنگ‌هایی که از پشت بام بر سرو صورت پیامبر(ص) می‌خوردند توسط همین مکیان، از یاد بردن این همه رنج و سختی در قدرت کار هر کسی نیست.
آن شکمبه‌ها چه؟ آن فضولات حیوانی که بر سرو صورت پیامبر(ص) ریخته می‌شد، آن‌ها که خودشان ریخته نمی‌شدند، بله همین مردم نامرد بودند که از این‌ها هم نگذشتند و اینها را بر سرو صورت پیامبر می‌ریختند.
بگذار از شعب ابیطالب بگویم سه سال محاصره اقتصادی که مسلمانان که باعث فوت یکی از عزیزترین‌های پیامبر شد. خدیجه در این شعب مریض شد و فوت کرد. سه سال گرسنگی برای پیامبر و مسلمانان که در تاریخ آمده‌است که روزگار و گرسنگی خود را با یک دانه خرما می‌گذرانند.باور کنید سخت است از یاد بردن این همه درد و رنج آن هم در اوج قدرت.
این مکیان همان‌هایی بودند که قصد داشتند با چهل مرد جنگی پیامبر(ص) را بکشند. اما خداوند پیامبر را نجات داد.
بازهم بگویم این مکیان چه کسانی بودند.
هنوز خون جگر حمزه عموی پیامبر(ص) در تاریخ روان است. هند جگرخوار که برده سیاهی را مامور کرد حمزه را بکشد و به او دستور داد تا جگر حمزه را بیاورد. اما وقتی جگر حمزه را  خواست خام خام بخورد نتوانست؛ جگر حمزه سنگ شده بود.
اما پیامبر(ص) این دو را هم بخشید.
این است معنای بخشش،‌ بخشش در اوج قدرت و در زمانی که به راحتی می‌توانست انتقام بگیرد و هیچ کس هیچ اعتراضی به ایشان نمی‌کرد حتی عقل.
هنوز بگویید پیامبر(ص) چنان است و چنین. البته این فقط قطعه از زندگی پیامبر(ص) است. پیامبر رحمت و بخشش. از این بخشش‌ها در زندگی پیامبر(ص) زیاد است.

(1) تاریخ طبریـ منتهی الامال

لینک‏های مرتبط

فتح مکه ،  وقایع فتح مکه ، نحوه برخورد پیامبر با مخالفان