سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شنبه 87 خرداد 11

عنوان دامادی با صندل

هوا گرم بود. بعضی روزها قم از سونا هم بدتر می‌شود. اصلا نمی‌شود تحملش کرد.
باید دنبال دوربین می‌رفتم. البته خودم یادم بود که باید دوربین را بیاورم. اما خب انقدر سرم شلوغ بود که فراموش کردم.
این‌ آقا داماد هم انگار خیلی خاکی بود. به این چیزها اهمیت نمی‌داد. حتی وقتی که به او گفتم: دوربین بیاورم.  گفت: نه لازم نیست. من خودم می‌خواستم  بیاورم دوربین اما یادم رفت.
اما انگار نیم ساعتی مانده به عقد یادش آمده بود که عکس و دوربین هم چیز خوبی ‌است. زنگ زد و گفت دوربین را هم بیاور.
دوربین را به یکی از دوستانم داده بودم. باید از او می‌گرفتم رفتم اما نبود. وقت هم نبود دنبالش بگردم و پیدایش کنم .
خودم را به جلسه عقد ساده و صمیمی رساندم. البته جلسه عقدی نبود قرار بود عقدشان محضری شود بدون هیچ مراسم و پذیرایی و هر چیز دیگر.
خیلی ساده و صمیمی،از اینکه ‌آقا داماد را ساده می‌دیدم و اینکه که از انتخابش راضی است خوشحال بودم. من که نه همه خوشحال بودن هم داماد هم عروس و هم خانواده‏هایشان.
قبل از ازدواج برای اینکه عروس داماد با هم آشنا بشوند صیغه محرمیت بین‌ آنها خوانده شد که بنا بر اطلاعات رسیده در این مدت خیلی باهم صحبت کرده بودند و تمام شرط و شروط ‌های خود را گذاشته بودند و حسابی جنگ و دعواهایشان را کرده بودند و آخر هم به تفاهم رسیده بودند.
و این خیلی در خوشحال‏یشان تاثیر داشت اینکه که طرف مقابل را تقریبا می‌شناسند و این آشنایی و حرف‌های قبل از ازدواج بسیار به آن‏ها کمک کرده بود. نکته مهم این بود که اول با هم حرف زدن و سنگ‌های خودشان را وا کندند بعد به هم علاقه مند شد و این بهترین نوع علاقه مندی هست.
از همه اینها گذشته وقتی که آقا داماد داشت دفتر را خط خطی می کردو به اصطلاح امضا می‌داد. دیدم با صندل امده !
گفتم چرا با صندل اومدی. همه چیز قبول ولی این رو  دیگه نمی‌شه قبول کرد.
گفتم ولمون کن بابا مجلس خودمونیه ما هم خاکی هستیم حال نداشتم کفشام رو واکس بزنم اینا  هم آماده بود پوشیدم و اومدم.

ضمنا عرض کنم خدمتتون که مهریه هم 124 سکه بود...!