سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چهارشنبه 87 فروردین 7

عنوان باد، خاک، اجسام شهدا !

قدم زنان اما برخی فاخلع نعلیک را آویزه گوششان کردند و احترام به این سرزمین گذاشتند اما برخی نه اینکه احترام نگذاشتند شاید می‏گویند این وادی طور موسی نیست که فاخلع نعلیک برا‏ آن صدق کند.
به جایی رسیدیم که فقط سر درش مثل همه جای دیگر همین واژه فاخلع نعلیک است. در سردرش نوشته یا ننوشته، نانوشته نوشته.
شرهانی، چیزی از شرهانی و عملیات‏های انجام شده در‏آن نمی‏دانم فقط می‏دانم که چون جای خاصی بوده جناب حسینی لطف کردند و برنامه خاص برای وبلاگ نویسان راه انداخته‏اند

باد‍ تندی می‏وزد، خاک‏های شرهانی که شاید این خاک‏ها با استخوان و گوشت بچه‏های ناب پاک جنگ عجین شده به هوا به رقص در‏ می‏آید انقدر می رقصد و می‏رقصد تا اینکه زائری پیدا شود و بر سرو صورتش بنشیند.
همه نشسته‏اند و راوی دارد روایت می‏کند. باد زیاد است. صدایش به ما که آن آخر یا آن بالا نشسته‏ایم نمی‏رسد‍‍، شاید صدایش را هیچ کس نمی‏شنود.
حوصله‏ام سر می‏رود چند کلامی با بغل دستیم صحبت می‏کنم که نگاه پرمعنای دیگران کلام را در دهانم می‏خشکاند.
بلند می‏شویم تا چرخی بزنیم ومهیا شویم برای نماز آخر وقت نماز است وهنوز آقای حسینی گرم صحبت و روایت گری!
شاید چون کسی اعتراضی نمی‏کند‍!
ما که خیلی قبل‏تر بلند شده‏ایم تا هم چرخی بزنیم و هم برای نماز آماده شویم.
عقب مانده ایم. همه رفته ‏اند. چون نماز خواندیم عقب ماندیم.
خود را به بقیه می‏رسانیم ، جایی مانندقتلگاه درست کرده‏اند انگار آنجا قتلگاه چندین شهید است توصیفش نمی‏کنم تا خودتان بروید وببینید.
همه دور آن حلقه زدند باز هم روای دارد می‏گوید از شهدا از اینکه چگونه شد که این قتلگاه نمایان شد از اینکه شهدا هر وقت خودشان بخواهند خودشان را نشان می‏دهند دست ما نیست و ...روضه هم می‏خواند همه گوش می‏دهند و دل می‏دهند و بعضی هم اشک می‏ریزند.
و هنوز هم باد شدید می‏وزد وشهدا در‏ آسمان در حال پرواز...!