سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یکشنبه 87 فروردین 4

عنوان ننم می‏گه جبهه نرو...

از ماشین پیاده می‏شوی پایت را روی زمین که می‏گذاری احساس می‏کنی زمین می‏لرزد.
این صدای پای بچه‏‏هاست که دارند رژه می‏روند و اگر گوش تیز کنی صدایشان را هم می‏شونی.
ننم می‏گه جبهه نرو  ....نرو نرو نرو نرو
جبهه می‏ری جلو نرو ......نرو نرو نرو نرو ....
صدای صبحگاه و آمین‏های بلند بچه‏ها در آسمان دو کوهه هنوز طنین انداز است.
برنامه این است باید صبحانه بخوریم بعد به بالای ساختمان تخریب شده برویم تا آنجا برایمان روایت گری کنند.
پارسال که آمده بودیم وضع ساختمان بهتر بود الان که رفتیم خراب‏تر شده بود، شاید می‏خواهند درستش کنند، ساختمانی که زیر بمباران ویران شده بود، البته ویران که نه هنوز بر پاهایش استوار بود ولی دیگر قابل سکونت نبود.
یکی از بچه‏ها می‏گفت شاید می‏خواهند درستش کنند، اری اگر درستش کنند بهتر است دیگر بچه‏ها مجبور نیستند به خاطر اینکه جا برای خواب  کم است  بیدار بمانند....
بالای ساختمان نمای خوبی دارد، بر کل دوکوهه اشراف دارد همه چیز را می‏شود زیر نظر داشت.
روای می‏‏آید پیرمردی‏است خون‏گرم و خوش اخلاق از صحبت‏ها و حرف‏هایش معلوم است که خودش لذت با بچه‏ها بودن را چشیده و لذت دویدن و امین گفتن را.
آنچنان با شور و شوق بیان می‏کند که ما را به وجد می‏آورد از همه چی می‏گوید از صحبت‏ها، حرف‏ها، خنده‏ها، شوخی‏ها و خلاصه آن جوان پاک و باهوشی که دانشگاه را ول کرده و آمده تا ایثار کند با اینکه چند بار ردش کردند چند بار برش گرداندند اما باز هم ...
ان شالله به زودی همه صوت‏های روایت گری‏های اردو را در سایت دینی بلاگ خواهید دید